علویون

علویون

علویون فاز 5 اندیشه
علویون

علویون

علویون فاز 5 اندیشه

روشنفکران پهلوی باکره بودن را ننگ می‌دانستند!

چهره سیاهی که قابل بزک کردن نیست؛

روشنفکران پهلوی باکره بودن را ننگ می‌دانستند!

رسانه های ضدانقلاب در پی بزک نمودن دوران پهلوی هستند، به نحوی که برخی نسل اولی ها را –که شاهد آن روزها بودند- نیز دچار شک و توهم نسبت به آن دوران کرده است.

گروه فرهنگی فرهنگ نیوز: یکی از تکنیک هایی که رسانه های ضدانقلاب برای تحریف تاریخ از آن استفاده میکنند، استفاده از "فراموشی تاریخی" ملت و تکرار و تاکید بر غیر واقعیت هاست، تا جایی که آن دروغ به شکل یک باور عمومی در مردم شکل بگیرد.

توضیح آنکه هر ملتی دارای دو مشخصه "حافظه تاریخی" و "فراموشی تاریخی" است که تقویت و تضعیف هرکدام از آنها در تکنیک های رسانه ای نقش به سزایی دارد. به طور مثال ممکن است شما فردی را ببینید که از وضعیت موجود بسیار گله مند است و شکایت می‌کند، بعد از 5سال همین فرد را دوباره ببینید که می گوید خوش به حال آن روزها! آن زمان خیلی بهتر بود! مشکلات وجود نداشت!! این نوع برخورد ناشی از یک فراموشی تاریخی است.

حال رسانه های ضدانقلاب با سوء استفاده از کم کاری رسانه های انقلابی در تقویت حافظه تاریخی ملت نسبت به زمان پهلوی، از این فرصت استفاده کرده و در پی بزک نمودن آن دورانند به نحوی که برخی نسل اولی ها را –که شاهد آن روزها بودند- نیز دچار شک و توهم نسبت به آن دوران کرده است. این رسانه ها با تکرار مرتب دروغ ها نسبت به خوب بودن وضعیت فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی زمان شاه یا توجیه نمودن اعمال خلاف دستگاه طاغوتی در حال نمایش دورانی با شکوه و ایده آل از دهه های 30تا 50 اند.

به طور نمونه درباره وضعیت فرهنگی کشور، این جملات بارها در رسانه های مغرض شنیده شده که "اوضاع فرهنگی امروز از زمان شاه بدتر شده است!"، "مردم در گذشته دین دارتر بودند!"، "ما انقلاب نکردیم که بی حجابی و فساد اینگونه رشد کند!"، "در ایران یک انقلاب جنسی شده و جوان ها همه فاسد شده اند"، "انقلاب نتوانست دین مردم را درست کند و مردم دین گریز شده اند!" و...

حال برای روشن تر شدن این موضوع که اولا وضعیت فرهنگی در زمان پهلوی چگونه بوده؟ و دوم این که آیا انقلاب و جمهوری اسلامی توانسته در بهبود دینداری مردم نقش ایفا کند یا خیر؟ باید به گزاره های مستند آن روزها استناد کنیم.(فرهنگ نیوز پیشاپیش از بازنشر برخی تصاویر و عناوین روزنامه ها و مجلات فاسد دوران طاغوت از مخاطبان گرامی عذرخواهی می کند.)

بر اساس مطالب منتشر شده در روزنامه ها و نشریات دوران ستم‌شاهی:

* وضعیت تلویزیون و سینما: سینمای ایران در دوران پهلوی را می‌توان یکی از فاسدترین سینماهای کشورهای منطقه و حتی جهان دانست. فسادی که در پشت دوربین ها مخفی نمانده و در جلو دوربین نیز شاهد آن بودیم. برای یادآوری این موضوع اشاره به وضعیت اغلب مجریان تلویزیون که با لباس باز و محرک در جلو دوربین ظاهر می‌شدند کافیست چرا که حتی دربرخی کشورها مانند آلمان نیز این نحوه پوشش مجریان در آن زمان مرسوم نبود.

اما در فیلم ها! صحنه های عشقی جای خود را به صحنه های جنسی داده بودند به نحوی که بسیاری از بازیگران به "ستاره های جنسی" معروف بودند. نشان دادن بدن کاملا عریان دختران و رفتارهای جنسی مردان با آنها به رایج ترین صحنه های فیلم تبدیل شده بود که بسیاری از کارگردان ها برای فروش بیشتر با یکدیگر در تولید این صحنه های غیراخلاقی رقابت می‌کردند.

برای درک بهتر این مطلب به چند تیتر روزنامه های سینمایی آن دوران اکتفا می‌کنیم و از تکرار برخی دیگر از تیترها معذوریم (*برخی واژه ها جایگزین شده اند). "شهربانی تهران: در هر روز 5تصادف از 100 تصادف تهران به خاطر توجه رانندگان به عکس های جنسی سردر سینماست"، "برهنگی سینمای ایران با آمریکا و اروپا رقابت میکند"، "با ستارگان جنسی ایران آشنا شوید! این ها خود را بمب های روابط جنسی میدانند"، "پنج دقیقه بوسه در فیلم.... دل هر عارف و عامی را خواهد برد"، "... و ... بایکدیگر ازدواج خواهند کرد! .... قرار است از این به بعد علاوه بر تلویزیون و کاباره، برای چند فیلم خوانندگی کند"و...

جوانان شهری در آن روزها استقبال زیادی از سینما و تلویزیون داشتند چرا که اولا یک پدیده جدید بود و ثانیا تصاویر تحریک آمیز، آن جوانان مذهبی را نیز به خطا می انداخت چه برسد دیگران را. دستمزد بالای این بازیگران و همچنین فروش فیلم ها موید این مطلب است که سینمای پهلوی با ابزار فساد خود توانسته بود جوانان زیادی را به خود جذب کرده و فروش گیشه داشته باشد؛ که اگر این روند ادامه پیدا می‌کرد، امروز پورنوگرافی، آرزو و افتخار بازیگران زن ایرانی بود.

* وضعیت مجلات و مطبوعات: در مطبوعات سیاسی و عمومی کمتر از مباحث غیر اخلاقی سخن به میان می آمد، اما در عوض تخریب چهره‌ی دین و مرتجع خواندن قوانین اسلام، تخریب و توهین به علما و نهادهای دینی، ترویج غرب گرایی و روحیه‌ی خود کم بینی، توهین به انقلابیون و مسلمان معترض به حکومت فاسد و تبلیغ سبک زندگی غربی به وفور دیده میشد. نشریه "زن روز" و "اطلاعات هفتگی" نیز مسئولیت مستقیم ترویج تفکر فمنیستی درباره زن را برعهده داشت و علاوه بر انتشار تصاویر نامناسب؛ از نظر فکری جامعه را به سمت بی اخلاقی و دین ستیزی سوق میداد.

اما دو دسته مطبوعه دیگر نیز در آن زمان به انتشار می‌رسید که مسایل اخلاقی را به عیان زیرپا میگذاردند، یکی مجلات زرد که اغلب با انتشار تصاویر نیمه برهنه بازیگران، ورزشکاران و غیره به فکر جذب مخاطب بودند، دیگری مجلات پورن که تصاویر و داستان های جنسی را به طور کامل منتشر میکردند.

مجلات زرد که مخاطبان زیادی نیز داشت علاوه بر انتشار تصاویر غیراخلاقی، تلاش داشت تا فساد جنسی را در خانواده ها به صورت نیمه محسوس رواج دهد. به طور مثال صفحه "کی عاشق کیه؟" یکی از صفحات محبوب برخی این مجلات بود که در آن روابط مثلثی و ضربدری ترویج میشد. برای نمونه به سراغ چند چهره مشهور ورزشی یا سینمایی یا خواننده می‌رفتند و این سوال پرسیده میشد که عاشق چه کسی هستی؟ در نتیجه آن میشد که مثلا فلان فوتبالیست عاشق یک خواننده زن است و آن خواننده عاشق ارتباط با یک بازیگر مرد و آن بازیگر مرد، به اندام بهمان رقاصه علاقه دارد و الی آخر...  یا در صفحه "عکس هایی که تجدید نمیشوند" برخی از این مجلات تصاویر ارتباط های عاشقانه و جنسی پشت یا جلو دوربین بازیگران را منتشر می‌کرد و با این استدلال که این دو بازیگر ممکن است دیگر باهم بازی نکنند آنها را تجدید ناپذیر میخواندند.

البته در این میان مجلات مد را نیز نباید فراموش کرد که با ترویج مدهای لباس غیر اخلاقی، عملا فضای پوشش  کشور را به دست گرفته بودند و در هر ماه و فصل با ترویج یک نوع لباس که عمدتا بر جنبه های جنسی بدن توجه داشت، فضای شهر و خیابان ها را نیز به یک فضای فاسد و تحریک آمیز تبدیل کرده بودند.

مجلات مستهجن نیز نیازی به توضیح ندارد که انواع فساد و فحشا در آنها به انحای مختلف ترویج می‌شد. در این زمینه تنها به گفتگوی مدیر یکی از این مجلات با یک نشریه زرد اشاره میکنیم که در آن گفته می‌شود این موسسه  4مجله را به صورت هفتگی چاپ می‌کند که همه دارای محتوای جنسی است: "امروز ما در اغلب شهرهای کوچک و بزرگ ایران مشتری داریم، در شهرهای کوچک و عقب مانده ممکن است برخی نخواهند مجله مارا در جلو چشم ها بخرند، برای همین ما مشترکان زیادی در این شهرها و روستاها داریم که مجلاتمان را به خانه هایشان می‌فرستیم" وی همچنین در بخشی دیگر می گوید "آرزوی من و تلاش مجموعه من آن است که در سال 60 دیگر هیچ دختر بالای ده سال باکره در تهران وجود نداشته باشد و این ننگ عقب ماندگی از چهره ایران پاک شود".

* وضعیت شهری: وضعیت غیراخلاقی در شهرها به ویژه شهرهای بزرگ را کمتر کسی می‌تواند فراموش کند. وجود صدها کاباره، کازینو، استخر مختلط، مراکز فروش دختران و ... چیزهایی نیستند که فراموشی تاریخی ملت آنها را در برگیرد اما برای یادآوری بد نیست به چند نمونه اشاره کنیم.

تبلیغ کاباره ها و دانسینگ ها درست مانند رستوران ها و خیاط خانه ها در روزنامه به چاپ می‌رسید. حتی فراتر از آن برخی روزنامه های عمومی اقدام به انتشار رپرتاژ از کاباره های خاص میکردند. به طور نمونه زمانی که هایده کاباره خود را در تهران افتتاح کرد، رپرتاژ آن تیتر یک برخی روزنامه ها شد، بعدها نیز گزارش هایی از رقابت کاباره او با کافه بی قرار که متعلق به یکی از خواننده های مشهور بود (و در یک خیابان قرار داشتند) در صفحات روزنامه ها منتشر می شد. کاباره های بسیار دیگری نیز به شهرت رسیده بودند، که از میان آنها کاباره شکوفه نو، محلی بود که اغلب رجال سیاسی به آن میرفتند و بسیاری خوانندگان مشهور در آن اجرای موسیقی و رقص میکردند.

ماجرای وجود خانه های فساد که در آن برای ثروتمندان و درباریان "دختر" فراهم می نمودند، از غم انگیزترین اتفاقات دوران منحوس پهلوی است. کارکرد این خانه ها اینگونه بود که برخی زنان فاحشه که با ثروتمندان و کاخ شاه یا دولتیان ارتباط داشتند، اقدام به جذب دختران زیبا و خوش اندام می‌کردند. آنها برای این کار با انتشار آگهی استخدام دختران در روزنامه ها و یا به کمک رابطین خود در شهرها و روستاها، دختران مورد نظر را شناسایی  و در خانه هایی گروهی نگهداری می‌کردند، سپس آنها را برای تن فروشی به خانه مردان هوس باز -که اغلب افراد سرشناس شهر بوده و مایل به حضور در کاباره نبودند- می فرستادند یا برای آنها مکان خلوت را آماده می‌کردند.

محله شهر نو و افرادی چون "پری بلنده"، "ناهید اهوازی"، "مژگان" و "جمشیدی" برخی از این خانه دارن مشهور بودند که تقریبا همه مردم آن ها را می شناختند و حتی در روزنامه اطلاعات –همان زمان- گزارش کاملی از نحوه کار این خانه ها و این افراد منتشر شد که البته خبرنگار این روزنامه به خاطر انتشار این مطلب از سوی دربار توبیخ شد. در روزهای ابتدای انقلاب اسلامی، تنها در خانه های متعلق به پری بلنده بیش از 1200 دختر نگون بخت دستگیر و به مجتمع پرورش اخلاقی فرستاده شدند، خود او نیز به دستور قاضی تیرباران شد.

کاخ جوانان از دیگر مراکزی بود که مستقیما توسط فرح پهلوی راه اندازی شده و در آن استخر مختلط، کافه، سینما، سالن بیلیارد و سالن مطالعه ویژه جوانان وجود داشت. کاخ جوانان در مدت کوتاهی از تهران تا سنندج و کرمان و رشت و تبریز و اصفهان و... شعب خود را افتتاح کرد و جمع زیادی از جوانان را به عضویت در آورد. در بسیاری از این کاخ ها، علاوه بر ایجاد فضای تفریحات و روابط غیراخلاقی، دوره های آموزشی مختلف برای ترویج تفکر و سبک زندگی غربی و تحقیر تفکر دینی برگزار میشد.

وضعیت غیرقابل باور تفرج گاه ها، مراکز ورزشی، سواحل دریا، فروش و تبلیغ مشروبات الکلی، رواج قمارخانه ها، تبلیغات آلوده به تصاویر غیراخلاقی، حضور زنان با پوشش نامناسب در خیابان ها و نبود نشانه های دینی و اسلامی در شهر از دیگر معضلاتی بودند که شهرهای ایران را در برگرفته بود.

* وضعیت حوزه های علمیه: حوزه های علمیه که باید مرکز حفاظت و صیانت از دینداری مردم باشند، در این دوران حال و روز خوشی را سپری نمیکنند. آیت الله امامی در خاطرات خود میگوید: من در دوران منحوس پهلوی به اصرار خانواده وارد طلبگی شدم –البته بعدها خودم علاقه پیدا کردم اما آن زمان دوست نداشتم- آن زمان هیچ کس به حوزه نمی آمد به همین خاطر من در درس های خودم هیچ هم مباحثه ای و هم سنی نداشتم، لاجرم با برخی طلبه های سطح بالاتر بحث میکردم. بسیاری از هجره های مدرسه ماراهم به بازاری ها داده بودند و شده بود انبار اجناس آنها، به همین خاطر حتی حجره مناسبی برای شب ماندن وجود نداشت". یا آیت الله طباطبایی در خاطرات طلبگی خود میگویند: "هیچ وقت آن سال ها را فراموش نمیکنم، شنبه تا چهارشنبه کلاس میرفتیم و درس میخواندیم، پنج شنبه و جمعه میرفتیم کارگری و بنایی میکردیم تا خرج هفته را دربیاوریم. بسیاری از شبها حتی پول خرید یک نان را نداشتیم. یادم هست که برخی طلبه ها که وضع خانواده شان مناسب تر بود برای استحمام به حمام عمومی میرفتند اما اغلب طلبه ها مجبور بودند در کنار حیاط با یک تشت آب استحمام یا غسل کنند، چون هیچ امکانی برای طلبه ها نمی گذاشتند".

از وضعیت سخت معیشت طلاب در آن زمان که بگذریم، دو مسئله اصلی دیگر نیز حوزه ها را درگیر کرده بود. یکی توهین ها و تحدیدهای مکرر حکومت و برخی مردم که اجازه فعالیت آزادنه را از طلاب گرفته بود، دیگری مسئله بروز انحراف فکری در بسیاری از روحانیون و طلاب علوم علمیه برخی خاطرات حضرت امام یا دردنامه ایشان در منشور روحانیت موید این انحرافات است که اهل علم از آن باخبرند.

و دیگر: فرصت این نوشته اجازه نمیدهد تا درباره فساد اخلاقی شخص شاه و دیگر درباریان، تهیه و توزیع سازماندهی شده موادمخدر توسط برخی درباریان، تلاش ادارت دولتی و ساواک برای از بین بردن هیات ها و مساجد، محیط غیراخلاقی و زننده دانشگاه ها، تعلیم دروس و مباحث منحط غربی، سرگرم نمودن مردم به لغویات و غافل نمودن از مسایل اصلی کشور، ترویج فرنگ زدگی و اسلام ستیزی، تلاش برای از بین بردن زبان فارسی و غیره اشاره کنیم.

اما همین مقدار توجه نمودن به وضعیت اخلاقی و فرهنگی کشور در آن دوران نشان می‌دهد که آنچه ضدانقلاب به دنبال تطهیر آن است، آلوده تر از آنیست که با آب دریاها بتوان آن را پاک نمود چه رسد با تلاش چند روزنامه و شبکه ماهواره ای. البته در این میان نباید کم کاری و شاید حیای رسانه های انقلابی در افشای ماهیت رژیم شاهنشاهی را نادیده گرفت، کم کاری و تعللی که موجب به طمع انداختن رسانه های معلوم الحال برای تحریف تاریخ و بزک نمودن چهره حکومت منحوس پهلوی شده است.

واویلتاه برای مسلمانان در فرانسه : فریب می دهند و می خندند...

واویلتاه برای مسلمانان در فرانسه

فریب می دهند و می خندند...

کاریکاتور رئیس افراطی ها کشیده می شود و بعد افراطی ها حمله می کنند تا دیگران حساب کار دستشان بیاید. همه شوک زده می شوند تا تریبون داران همه اروپا و دیگر جاهلان عالم را علیه اسلام و مسلمانان تحریک کنند.

گروه بین الملل فرهنگ نیوز: سید عبدالرسول علم الهدی در یادداشتی در خصوص توهین های اخیر به پیامبر گرامی اسلام(ص) و حوادث پاریس نوشت:

در چند جبهه علیه اسلام اقدام کرده اند:
1. کاریکاتور علیه پیامبر(ص) می کشند و به نام آزادی بیان مسخره می کنند.
2. پول می دهند و حمایت سیاسی می کنند و آموزش نظامی می دهند تا نگاه افراطی گروهی به عمل تبدیل شود و البته فقط کشورهای اسلامی را مورد حمله قرار دهد.
3. کاریکاتور رئیس افراطی ها کشیده می شود و بعد افراطی ها حمله می کنند تا دیگران حساب کار دستشان بیاید. همه شوک زده می شوند تا تریبون داران همه اروپا و دیگر جاهلان عالم را علیه اسلام و مسلمانان تحریک کنند.
- آمریکا و انگلیس و اسرائیل می خندند...
4. بار دیگر همچون بعد از سقوط برج های دوقلو، زندگی بر مسلمانان تنگ شده است. آتش و سر خوک در مساجد فرانسه می اندازند(نشنال پست) و به مسلمانان ناسزا می گویند. واویلتاه برای مسلمانان در فرانسه، ... دیگر حکومت طاغوت نمی تواند حتی زندگی سکولار مسلمانان را تحمل کند، ... واویلتاه برای مسلمانان در فرانسه.
5. دوباره کاریکاتور می کشند و اینبار در وسعتی بیشتر چاپ می کنند و سهامداران آن مجله پول دارتر می شوند.
- آمریکا و انگلیس و اسرائیل می خندند...
6. در این طرف اما عده ای که می خواهند خود را همراه دنیا نشان دهند، نادانسته اسم نشریه و کاریکاتوریست را لایک می زنند.
7. در این طرف اما عده ای افراطی همه مشکل را همان صدر اسلام دانسته، و همه داد و بیداد خود را صرف فحش دادن به آن طرفی ها می کنند، غافل از آنکه آن پیر بصیر گفت: هرچه فریاد دارید برسر آمریکا بکشید.
- آمریکا و انگلیس و اسرائیل می خندند...
8. افراطی هایی که هیچ وقت مرگ بر انگلیس و مرگ بر آمریکا نمی گویند، خیلی پول دارند. آمریکا و انگلیس و اسرائیل هم خیلی پول دارند. کلاً فرعونیان و قارونیان مذهبی خیلی پول دارند. عده ای هم همجٌ رعاع  دنبال گوساله سامری می دوند.
- آمریکا و انگلیس و اسرائیل می خندند...
9. در این طرف اما سه نفر از فرزندان حضرت زهرا در ایران و عراق و لبنان، مردم را آگاه می کنند، جهت می دهند و بسیج می کنند تا مظلوم مقتدر ظهور کند، تا مصداق مکر الهی به زمینیان نشان داده شود.
- آن وقت دیگر آمریکا و انگلیس و اسرائیل نمی خندند...

سرنوشت شاه و فرح بعداز فرار از ایران

سرنوشت شاه و فرح بعداز فرار از ایران

فرح دیبا همسر سوم محمدرضا پهلوی پس از فرار از ایران روایت می‌کند دنیا طوری با ما رفتار می‌کند که گویی بزرگ‌ترین جنایتکاران روی زمین هستیم. رفتاری که با ما می‌شد و از محلی به محل دیگر پرتاب می‌شدیم، وحشتناک بود.

به گزارش فرهنگ نیوز، غلامرضا خارکوهی تاریخ نگار انقلاب اسلامی  اظهار داشت:‌ فرار محمدر ضا شاه در روز 26 دی ماه 1357 جهان را تکان داد.

وی افزود: ساعت دو بعد از ظهر بود که خبر فرار شاه از رادیو پخش شد، فریاد شادمانی جمعیت به هوا رفت، چراغ اتومبیل ها روشن شد، برف پاکن ها به رقص درآمدند، بوق ها به راه افتاد، غلغله شهر را برداشت.

وی در ادامه به فارس گفت: جمعیت به شور آمده، و هر کدام به طریقی نفرت خود را از شاه نشان دادند؛ برخی اشک شوق می ریختند، برخی عکس شاه را در اسکناس درشت پانصد تومانی و هزار تومانی سوراخ کرده بودند و بر دست گرفته بودند. گروهی هم نقل و نبات پخش می کردند.

وی افزود: جمعی نیز عکس‌های حضرت امام خمینی (ره) را بین سرنشینان اتومبیل‌ها پخش می‌کردند. ساعت حدود چهار بعد از ظهر روزنامه های اطلاعات و کیهان با تیتر«شاه رفت» منتشر شدند.

خارکوهی ادامه داد: تیتر روزنامه‌ها از همیشه درشت تر بود. مردم روزنامه‌ها را بر سر، دست گرفته بودند و به یکدیگر نشان می‌دادند. برخی بین کلمه «شاه» و «رفت» ابرو باز کرده، با دست کلمه «در» را اضافه کرده بودند.

وی ادامه داد: در نتیجه تیتر روزنامه‌ها به صورت «شاه در رفت» خوانده می شد. مردم به مجسمه شاه حمله کردند و آن را پایین کشیدند و پرچم هاى الله اکبر را به جاى مجسمه هاى خرد شده شاه، نصب کردند و به آرزوی خود که از 28 مرداد 32 در دل داشتند، رسیدند.

این تاریخ‌نگار ادامه داد: مردم توانستند طاغوت پرنخوت زمانه را که 37 سال غاصبانه و به زور بر آنها حکومت کرده بود مجبور به فرار کنند، شادی و شعف مردم پس از شنیدن خبر در رفتن شاه دیدنی بود و خاطر آن روز هرگز از ذهن ملت فراموش نمی شود.

وی با بیان اینکه باید توجه داشت که فرار شاه از ایران، از حوادث مهم تاریخ انقلاب اسلامی است،گفت: بنابراین در این نوشتار سعی شده است به برخی از حوادث و وقایع دیماه سال 1357که به فرار شاه از کشور منجر شد، از نگاه رسانه های دیداری، شنیداری، نوشتاری و… پرداخته شود.

این مورخ تصریح کرد: همچنین ذکر این نکته نیز ضروری است پیام های حضرت امام خمینی (ره) که راهگشا و راهنمای مبارزات ملت ایران بود و توطئه های شوم شاه و عمال آن را خنثی می ساخت، اشاره شده است.

وی با اشاره به اینکه محمدرضا شاه پهلوی پادشاهی بود که سلطنتش را موهبت الهی می پنداشت و خود را موجودی فرازمینی تصور می‌کرد. گفت: محمدرضا خود را شاه شاهان، خدایگان و وارث حکومت 2500 ساله شاهنشاهی ایران می‌دانست و همه دول استکباری غرب – خاصه آمریکا- و حتی ابرقدرت کمونیست شرق حامی آن بودند، اما با این وجود، ناگهان با دَم روح اللهی خمینی کبیر و خروش ملت مسلمان ایران از تخت طاووس به زیر افتاد و فرار را بر ماندن ترجیح داد.

وی ادامه داد: شاه و همسرش آنقدر جنایت کرده بودند که پرونده قطور و سیاهی از جنایات مختلف سیاسی و فرهنگی و اقتصادی داشتند و خود می دانستند که اگر در ایران بمانند مردم انقلابی آنها را قطعه قطعه می کنند. به همین خاطر یک ماه مانده به پیروزی انقلاب از کشور فرار کردند.

وی سپس با ذکر لحظات پس از فرار شاه گفت: ماهها بود که شاه و همسرش از ضربه های پیاپی قیامِ فراگیر انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره)، خواب و آرامش و اعصاب خود را از دست داده بودند و لحظه ها و روزهای به شدت نگران کننده ای را سپری می کردند.

خارکوهی با اشاره به تدبیر‌های ناموفق شاه در ماه‌های پایانی حکومت خود ادامه داد: محمدرضاشاه و حامیان داخلی و خارجی اش هر حیله ای را که تا آن موقع بکار بسته بودند، موثر نیفتاده بود. تعویض پیاپی دولت ها، مذاکره و مصالحه با شریعتمداری و ملی گراها، اشک تمساح ریختن های شاه در پیام آبان که گفته بود صدای انقلاب شما را شنیدم، وعده های توخالی شخص شاه و دولتش، جلب حمایت های آمریکا و انگلیس و اروپا، انحلال ساواک و بازداشت چند مهره دست پرورده، و دهها ترفند دیگر از جمله نقشه هایی بود که بکار بستند تا شعله های انقلاب را خاموش کنند ، ولی موثر نیفتاد و حتی دامنه اعتراضات مردمی بر علیه سلطنت افزایش یافت .

وی افزود: در نتیجه روز 26 دی ماه سال 57 در حالی که ده روز از عمر دولت بختیار می گذشت، شاه به اتفاق همسرش با چهره‌ای غمگین و چشمان گریان با هواپیمای اختصاصی و مجلل خود ایران را ترک کرد و گفت: «من برای معالجه و استراحت می روم»، در حالی که همه می دانستند، او در واقع از ترس جانش که مورد تهدید انقلاب عظیم ملت ایران بود، داشت فرار می‌کرد.

این مورخ گفت: به دنبال فرار شاه رئیس ستاد بزرگ ارتشداران و رئیس شهربانی کشور با ابلاغ دستورالعملی وضعیت کشور را از ساعت 5/7 صبح روز سه شنبه 26 دی ماه - روز فرار شاه - بحرانی اعلام کردند و بر آماده باش کامل نیروها و آمادگی یگانهای نظامی برای انجام پدافند ملی در آن روز  تاکید نمودند.

خارکوهی ادامه داد: در واکنش به فرار شاه از ایران، حضرت امام خمینی بلافاصله در همان روز طی بیانیه ای خروج شاه را اولین مرحله پایان یافتن سلطه جنایت بار 50 ساله رژیم پهلوی عنوان کرد و این پیروزی را به ملت ایران تبریک گفت و اعلام نمود که بزودی دولت موقت انتقالی را معرفی می کند و در اولین فرصت به ایران باز خواهد گشت.

وی با اشاره به شعار مردم پس از فرار شاه گفت: شعار‌ها این بود «ای شاه خائن آواره گشتی، خاک وطن را ویرانه کردی، کُشتی جوانان وطن ،الله اکبر، کردی هزاران درکفن، الله اکبر، مرگ بر شاه (5 بار)» باز در درباره حضرت امام خمینی چنین می خواندند:«یارب نگهدار ، رهبر ما را ،مرجع ما را، پیروزی از حزب خداست، انافتحنا، عمر ستمگران فناست ،انافتحنا، روح الله (5 بار)»

خارکوهی با یادآوری روز‌های پر مشقت شاه و خانواده‌اش گفت: شاه با آن همه دبدبه و کبکبه که خود را وارث تاج و تخت 2500 ساله شاهنشاهی ایران در دنیا معرفی می‌کرد و خود را یک شخصیت محبوب جهانی معرفی می‌نمود و همه روسای دول کشورها بویژه دول غربی و عربی را حامی و دوست مخلص خود تصور می‌کرد پس از فرار، بخصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی دشوارترین روزها را سپری کرد. چنان که خود شاه از آن ماه ها به عنوان ماه‌های درد و وحشت و نومیدی و خون دل یاد می کند و می‌گوید: «هیچ کشوری در این دنیای بزرگ حاضر به پذیرفتن من نیست».

وی افزود: در دوران دربدری شاه تنها کسی که او را همراهی می‌کرد فرح پهلوی همسرش بود که او هم شدیدا  از این وضع خسته شده بود و به تنگ آمده بود به همین خاطر اعتراف کرد « دنیا طوری با ما رفتار می‌کند که گویی بزرگترین جنایتکاران روی زمین هستیم. رفتاری که با ما می‌شد و از محلی به محل دیگر پرتاب می‌شدیم وحشتناک بود.»

خارکوهی در پایان خاطرنشان کرد: مدت دربدری شاه در کشورهای مختلف جهان پس از فرارش از ایران، هجده ماه بطول انجامید، تا اینکه عاقبت در پنجم مرداد سال 1359 شمسی از دنیا رفت.

فرآیند تکوین نظریه ولایت فقیه حضرت امام خمینی(ره)

فرآیند تکوین نظریه ولایت فقیه حضرت امام خمینی(ره) نویسنده: یوسف - احمدی قاسم آبادی منبع: روزنامه - کیهان ضعف بزرگ اکثر تحصیل کرده های ما این است که دنباله رو مصرف کننده افکار دانشمندان کشورهای توسعه یافته و به عبارتی پیشرفته می باشند. افکار آنان به شکلی در اذهان و افکار انسان ها خصوصا قشر دانشگاه نفوذ یافته است، که گاهی انسان را به تحیر می اندازد که دشمن چگونه توطئه و تا چه اندازه جهت به زیر سلطه درآوردن سایر کشورها تلاش پیگیر دارد. آنان با بزرگ جلوه دادن خویش به طرق گوناگون ضربه مهلکی در ابعاد مادی و معنوی بر سایر ملل وارد می سازند. استعمار از سیصدسال پیش و شاید پیشتر شروع به بی هویت کردن ملت ها نموده است. و از این طریق درصدد است بشریت را از هر جهت خلع ید کند و هویت ملت ها را دستخوش اغراض پلید خویش سازد که متاسفانه این ترفند بسیار کارساز هم بوده است. محققان ایرانی و دانشگاهیان، این شهامت را باید بیابند که نظرات و آثار مردان بزرگ و تاریخ خودی و چهره های برجسته بومی را مطرح و در پیرامونش به بحث و بسط بپردازند و نظرات آنان را مطرح نمایند. اینان علاوه بر بعد معنوی، در زمینه علم و تفکر و خلاقیت اگر بگوییم بالاتر و والاتر از چهره های بیگانه اند، گزاف نگفته ایم. طرح سؤال و فرضیه ها بعد از این مقدمه کوتاه لازم است به اصل مطلب بپردازیم و آن «فرآیند تکوین نظریه ولایت فقیه است» که امام خمینی در چند دهه پیش هنگامی که استعمار و طاغوت بر ایران اسلامی سلطه یافته بود و می خواست این کشور را از فرهنگ و هویت خویش کاملا خارج کند تا هر چه بیشتر به مطامع پلیدش دست یابد، حجاب را از اصل مسلم ولایت فقیه به کنار کشید و به احیای آن پرداخت. این آغاز مبارک منجر به درهم پیچیده شدن سلطه و طومار حکومت 0052 ساله شاهنشاهی ایران شد و حکومت جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر را مطرح، و در همه پرسی حکومت، 99 درصد از مردم ایران به آن رای مثبت دادند. این امر منجر به تشکیل حکومت جمهوری اسلامی به صورت رسمی در ایران گردید. با این دگرگونی و تغییر بنیادی، ایران مسیر تازه و خط مشی حکومتی اش را براساس موازین ولایت فقیه آغاز و تا به امروز ادامه داده است. لذا ضرورت دارد نیات و اهداف طرح ولایت فقیه از سوی امام خمینی(ره) را مورد ارزیابی قرار داده و پیرامون تکوین آن به بحث بپردازیم. پرسش های مطرح در ارتباط با حکومت اسلامی: 1- آیا تشکیل حکومت اسلامی جهت تامین سعادت بشر یک امر ضروری است؟ 2- آیا در دین اسلام، حکومت و قوانین حکومتی که پاسخگوی نیازهای بشر باشد گنجانده شده است؟ یا این که دین فقط عبادت است؟ 3- آیا نظام های غیردینی پاسخگوی نیازهای مردمی نمی باشد؟ 4- آیا ولایت فقیه در نتیجه فقدان راه حل های انسانی، پاسخی دینی به مسئله کشورداری است؟ فرضیات: 1- تشکیل حکومت اسلامی به رهبری ولایت فقیه جهت تامین سعادت بشر یک امر ضروری است. 2- در اسلام قوانین حکومتی که پاسخگوی نیازهای بشر باشد گنجانده شده است 3- نظام های غیردینی نمی توانند پاسخگوی نیازهای مردمی باشند. 4- ولایت فقیه در نتیجه فقدان راه حل های انسانی، پاسخی دینی به مسئله کشورداری است. دو زمینه عینی و ذهنی و تقابل بین آن دو باعث گردید که امام خمینی بطور جدی نظریه ولایت فقیه را مطرح نماید. زمینه عینی آن منبعث از وجود حکومت طاغوت بود که نه تنهای بویی از اسلام نبرده بود، بلکه ضد آن و آلت دست استعمار بود و قوانین جاری در کشور اسلامی، وارداتی و ضداسلام و از طرفی ظهور مظاهر طاغوتی از قبیل، مراکز فحشا و فساد و هرج و مرج اخلاقی، که همه اینها منکر و مخالف روح اسلام بوده است، از طرف استبداد و استعمار جهت نابودی هویت ملی و مذهبی این کشور تدارک شده بود. امام خمینی(ره) معتقد بود کسانی باید بر کشور اسلامی و حتی بر جهان حکومت کنند که دارای شرایط ذیل باشند: الف) فقیه عادل؛ یعنی دارای آگاهی لازم نسبت به عدالت، قانون و دستورات اسلام داشته باشد. ب) تدبیر و عقل؛ تقابل بین ذهنیت امام با عینیتی که در جامعه حاکم بود، وی را برآن داشت که از دل و متن اسلام نظریه فوق الذکر را بپروراند. به زعم امام(ره) فقیه عادل با توجه به شرایطی که باید داشته باشد، می تواند نماینده و وارث پیامبر اسلام و ائمه معصومین علیهم السلام باشد. از آنجایی که حاکمان وقت هیچکدام شرایط فوق را ندارند، بایستی از مسند قدرت و حکومت کنار رفته و کسانی رئیس حکومت شوند که نماینده و پیرو تام رسول الله باشند {در واقع جانشینان درجه دوم پیامبر اسلام}. ذهنیت دیگر امام خمینی(ره) این بود که نظام های غیردینی پاسخی لازم برای حکومت و نیازهای بشری ندارند. زیرا اولا؛ به دنبال منافع و قدرت سیاسی و اقتصادی خویش هستند و ثانیاً، قوانین آنان حاصل افکار مسموم و ناقص بشری است. اما قانون الهی چون از منشأیی سرچشمه گرفته که بر نیازهای بشری واقف و از طرفی بی نیاز و همچنین ذی نفع نمی باشد، لذا دستوراتش برای سعادت جامعه کامل و مطلق است. اما این دستورات بر زمین مانده، از این رو برای اجرای احکام و قوانین الهی جز از رهگذر برپایی حکومت اسلامی امکان پذیر نیست؛ در غیر این صورت جامعه به سوی هرج و مرج و بی نظمی پیش خواهد رفت. با توجه به این مطلب برای ورود به بحث اصلی و پرداختن به فرضیه ها و سؤالات اساسی، شایسته است که نخست پیرامون سؤالات فرعی دیگری چون: الف) چگونه ذهن امام متوجه ولایت فقیه شد؟ ب) این نظریه چه تحولاتی در جهان معاصر می تواند داشته باشد؟ ج) چه پیامی دارد و به دنبال چه تغییری است؟ امام خمینی(ره) در خصوص سؤال اول چنین می فرماید:«ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آن موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد. به این معنا که هرکسی عقاید و احکام اسلامی را حتی اجمالا دریافته باشد، چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصویر درآورد، بی درنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت. اینکه امروز به ولایت فقیه چندان توجهی نمی شود و احتیاج به استدلال پیدا کرده، علتش اوضاع اجتماعی مسلمانان (عموماً) و حوزه های علمیه (خصوصاً) می باشد.»1 پس، از نظر امام خمینی(ره) ولایت فقیه از امور بدیهی و مسلم اسلام است. در واقع ایشان آن را نساختند و چیزی بدان اضافه نکردند، بلکه فقط نقاب از روی آن برداشتند و آن را به عنوان تنها راه حل نجات کشورهای اسلامی مطرح و یادآوری نمودند. ایشان فقط مسئله ولایت فقیه را مطرح نکردند، بلکه در جهت تحقق و اقامه آن نیز بر سر طاغوت فریاد سخن برآورد و به همه گوشزد نمود که اسلام در خطر است، و حفظ اسلام از نماز خواندن بالاتر است، و با جدیت بیان کردند که اسلام با شرک و فساد و فحشا مخالف است و برای نابودی شرایط پیش آمده، جز پیروی از دستورات حکومتی اسلام راهی نمانده است. و ایشان براین باور بود که اسلام برای همیشه قابل اجرا است؛ برای همه مکانها و زمانها و برای این زمان مناسب تر. گرچه شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه در آن زمان آماده پذیرش این رهنمود نبود و سالهای سال بجز اندکی، همگی از کنار آن به راحتی گذشتند، اما در سال 57 با ایجاد شرایط لازم، جامعه به آن پاسخ مناسب و مثبت داد. پیام ولایت فقیه: همانطوری که قبلا هم اشاره شد، اگر فرد لایقی پیدا شود که علاوه بر عقل و تدبیر، دارای علم به قانون الهی و عدالت باشد، می تواند تشکیل حکومت دهد. و همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت، وی نیز می تواند داشته باشد، و بر همه مردم مسلمان لازم است که از او اطاعت کنند. از لحاظ اختیار حکومتی، بین ولی فقیه و رسول اکرم(ص) و حضرت امیر فرقی نمی باشد. تشکیل حکومت و اجرای قوانین الهی را نباید با میزان فضیلت افراد خلط کرد. اینها دو مقوله جدا از هم اند. گرچه میزان فضیلت پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) از ولی فقیه بیشتر است، اما از لحاظ اختیارات حکومتی بین آنان فرقی نیست؛ و تشکیل حکومت برای فقیه عادل یک تکلیف و بی توجهی به آن در واقع عدم ادای تکلیف است. گرچه بعد از انقلاب روی این قضیه مقدار زیادی کار شده است و در خطبه های نمازجمعه و در سایر اماکن پیرامون آن بحث و گفتگو شده است، ولی هنوز ابهاماتی در مورد آن وجود دارد و جا دارد برای زدودن ابهامات آن چاره ای درخور، خصوصا برای قشر فرهنگی و دانشگاهی کشور اندیشیده شود. امام خمینی(ره) درخصوص حدود اختیارات ولی فقیه چنین می فرماید: «همان اختیارات ولایتی که حضرت رسول و دیگر ائمه(ع) در تدارک و بسیج سپاه، تعیین ولادت و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حکومت فعلی قرار داده است؛ منتهی شخص معینی نیست، روی عنوان «عالم عادل» است.»2 با توجه به مطلب فوق در می یابیم که تشکیل حکومت اسلامی و اجرای قوانین آن تعطیل بردار نیست و جاری ساختن آن در متن جامعه فقط وظیفه و تکلیف ائمه معصومین(ع) نمی باشد و در زمان غیبت امام زمان(عج) بر عالم عادل، یعنی ولی فقیه فرض است که احکام الهی را در متن جامعه جاری سازد؛ و این اجرا با همان سطح معصومین برابری می کند {نه کمتر و نه بیشتر}. فقیه خود را پیرو معصومین(ع) می داند و به آن افتخار می کند. این از باب فضیلت و بزرگی معصومین است. اما درخصوص اجرا و انجام فرامین الهی، فقیه عادل می تواند مثل آنان اجرای احکام الهی کند. بر این اساس امام خمینی(ره) می فرماید: «ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیرعادی به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد.»3 و در قسمتی دیگر می فرماید: «عهده دارشدن حکومت فی حد ذاته، شأن و مقامی نیست. بلکه وسیله انجام وظیفه اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است4. با توجه به مطالب فوق درمی یابیم که براساس دستورات اسلام، حاکمیت و فرمانروایی برای ولی فقیه وسیله ای بیش نیست و این وسیله برای او ارزشی نخواهد داشت. مگر اینکه از طریق آن بتواند احقاق حقی کند و ابطال باطلی نماید. با این تصور است که امام می فرماید: «اگر به من خدمتگزار بگویند، بهتر است تا اینکه رهبر بگویند.» این تعارف نیست، بلکه عین حقیقت است؛ گرچه در سطح تعارف هم در هیچ کجای دنیا چینن چیزی سراغ نداریم. البته قبل از به قدرت رسیدن ممکن است چنین شعارهایی را بدهند، اما بعد از آن خبری نخواهد بود و گذشته را به بوته فراموشی خواهند سپرد. البته این تغییر روانی در همه دلدادگان قدرت یافت می شود، الا در فقیه عادل؛ و دلیل این امر در نوع جهان بینی است. زیرا شیفتگان قدرت، رسیدن به آن را هدف، اما ولی فقیه آن را وسیله ای جهت اجرای عدالت و احکام الله تلقی می کند. ولی فقیه به دنبال پیاده کردن قوانین اسلام است و با تمام وجود مواظب است که از حدود الهی تجاوز نکند وگرنه از عدالت و ولایت خارج می شود. امام خمینی(ره) در مورد پذیرش حکومت از سوی حضرت امیر(ع) از ایشان نقل می کند که فرمود: «خدایا تو می دانی ما برای بدست آوردن منصب و حکومت قیام نکرده ایم، بلکه مقصود ما نجات مظلومین از دست ستمکاران است. آنچه مرا وادار کرد که فرماندهی و حکومت بر مردم را قبول کنم، این بود که خدای تبارک و تعالی از علما تعهد گرفته و آنان را موظف کرده که بر پرخوری و بهره مندی ظالمانه ستمگران و گرسنگی جانکاه ستمدیدگان سکوت ننماید.»5 ولی فقیه با توجه به فرمایشات حضرت امیر(ع) جز این نمی تواند چیزی در سر داشته باشد؛ و بدین نحو روشن می گردد که چه نوع حکومتی می تواند منجر به خیر و سعادت و رشد و تعالی انسانها در جمیع جهات شود: ولایت فقیه یا حکومتهای دموکراسی غرب؟ با توجه به پاسخ اجمالی داده شده پیرامون سؤال فوق، اکنون وارد بحث و تبیین چهار فرضیه اصلی می شویم: فرضیه اول: ضرورت تشکیل حکومت اسلامی به منظور تامین سعادت بشر به رهبری ولایت فقیه. الف) جامعیت اسلام نظر به اینکه اسلام ریشه در وحی دارد و دینی کامل است، در زمینه های گوناگون زندگی برای هدایت بشر دارای برنامه و دستورالعمل است که اجرای آن، مانع از تجاوز و ستم و زورگویی عده ای بر عده دیگر است. اسلام ماهیتا مانع از سوءاستفاده غارتگران است و این مسئله با مخالفت قدرتمندان و زورگویان جهانی روبرو بوده است. امام خمینی(ره) در این باره می گوید: «استعمارگران به نظر ما آوردند که اسلام حکومتی ندارد، تشکیلات حکومتی ندارد. بر فرض که احکامی داشته باشد، مجری ندارد. و خلاصه اسلام فقط قانونگذار است. این حرف با معتقدات اساسی ما مخالف است. ما معتقدیم که پیغمبر اکرم(ص) باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کرده است. جعل قانون به تنهایی فایده ندارد و سعادت بشر را تامین نمی کند. در اسلام ولی امر متصدی قوه مجریه است.»6 امام خمینی(ره) در باب ضرورت حکومت می فرماید: «از احکام روشن عقل که هیچ کس انکار آن را نمی تواند بکند آن است که در میان بشر قانون و حکومت لازم است و عایله بشر نیازمند به تشکیلات و نظامنامه ها و ولایت و حکومت های اساسی است و آنچه عقل خدادادی حکم می کند آن است که تاسیس حکومت به طوری که بر مردم به حکم خرد لازم باشد، متابعت و پیروی از آن از کسی روا و بجاست که مالک همه چیز مردم باشد؛ و هر تصرفی در آنها بکند، تصرف در مال خود باشد؛ و چنین شخصی خدای عالم است که مالک تمام مملکت خود جاری کرده... اگر خدا به کسی حکومت داد و حکم او را به توسط گفته پیغبران لازم الاطاعه دانست، بر بشر نیز لازم است از آن اطاعت کند. هیچ حکمی را بشر نباید بپذیرد و جهت هم ندارد که بپذیرد. حکم گذاران هم بشری هستند مثل خود او...»7 از آنجایی که دین اسلام یک دین کاملی است، در آن، هم قوانین پیش بینی شده است و هم اجرا؛ که ولی امر متصدی این مهم است. ولی امر در زمان ظهور اسلام، خود پیغمبر و بعد از او بنا به دستور خدا و معرفی ایشان، حضرت علی(ع) متصدی این مهم بوده است و بعد از غیبت امام زمان(ع) تا زمان ظهور وی فقیهان جامع الشرایط متصدی اجرای احکام و حدود الهی هستند. شخص رسول الله(ص) مجری قانون بود؛ مثلا قوانین جزایی را اجرا می کرد. دست سارق را می برید، حد می زد؛ رجم می کرد، والی به اطراف می فرستاد؛ قاضی نصب می فرمود، سفرایی به خارج و نزد رؤسای قبایل می فرستاد؛ جنگ را فرماندهی می کرد و سایر مواردی که نیازمند حکمرانی بود. پس، دستورات اسلام مانند افکار دانشمندانی چون افلاطون، مور و... نیست که قابل اجرا نباشد و یا اینکه محصول ذهنی انسان باشد. خیر، چنین نیست، بلکه قوانین اسلام عملاً به اجرا گذاشته می شود. این را تاریخ شهادت می دهد. در زمان اخیر، حضرت امام خمینی(ره) به عنوان فرمانده کل قوا، هشت سال دفاع مقدس را فرماندهی نمود، بطوری که عزت و سربلندی ملت ایران حفظ گردید. با توجه به مطالب فوق درمی یابیم که شخص اول اسلام، حضرت پیامبراکرم(ص) قوانینی را که از طریق وحی دریافت می کرد، بر زمین نمی گذاشت، بلکه آنها را در جامعه پیاده می نمود و برای سعادت بشر و نجات انسان از دست شیادان و غارتگران به دستور خدا تشکیل حکومت داد. چنانکه تعیین جانشینی علی(ع) به خلافت بعد از خودش نیز بدین منظور بود. با توجه به ماهیت و سرشت انسان، خداوند انسانها را رها نکرده، بلکه برای سعادت او قوانینی وضع و خلق نموده است که این قوانین بایستی در قالب یک حکومت عادل به اجرا درآید تا به اشرف مخلوقات یعنی بشر، ظلم و ستمی روا نگردد. بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرایی قوی که بتواند همه جریانات و فعالیتهای افراد را از طریق اجرای احکام، تحت نظام عادلانه درآورد، نمی توان احکام غنی و سعادت بخش اسلام را اجرا کرد. امام خمینی(ره) درباب ضرورت تشکیل حکومت می فرماید: «هیچکس نمی تواند بگوید دیگر لازم نیست از حدود و ثغور و تمامیت ارضی وطن اسلامی دفاع کنیم، یا امروز مالیات و جذیه و خراج و خمس و زکات نباید گرفته شود. قانون کیفر اسلام و دیات و قصاص باید تعطیل شود. هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.» ب) ضرورت تشکیل حکومت اولاً؛ احکام شرع حاوی قوانین و مقررات متنوع و سازنده یک نظام اجتماعی سالم است. در این نظام هر چه بشر نیاز دارد، آمده است. از طرز معاشرت گرفته تا امور خصوصی، زندگی زناشویی، جنگ، صلح، تجارت،... قانون دارد و دستورالعمل صادر نموده است. معلوم می گردد که اسلام دارای حکومت و قوانین حکومتی است، و فقط نیاز به استخراج قوانین و برنامه ریزی جهت اجرا دارد تا شرایط لازم جهت تربیت انسانها و تشکیل یک جامعه متکی بر احکام خداوندی و اجرا شدن احکام اسلام فراهم شود. ثانیاً؛ با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع در می یابیم که اجرا و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور، نمی توان به وظیفه الهی عمل نمود و احکام خدا را جاری کرد. فرضیه دوم: در اسلام قوانین حکومتی که پاسخ گوی نیازهای بشر باشد، گنجانده شده است. با توجه به اینکه اسلام برای ریزترین مسایل زندگی انسانها دارای قانون و برنامه است، به طور حتم برای تشکیل حکومت هم برنامه دارد. برای روشن شدن هر چه بیشتر موضوع، بطور اجمال ا به مواردی از قوانین حکومتی اسلام اشاره می شود: 1- احکام مالی از موارد و موضوعهای بسیار مهم در دنیای امروز، احکام مالی است. به گونه ای که عده ای معتقدند: امروزه اقتصاد حرف اول را می زند و تعیین کننده سیاست است. اسلام هم در متن خود به این موضوع توجه کامل داشته و با منابع مالی خمس و زکات و قوانین دقیق مربوط به آن برای سامان دادن به اداره کشور و رسیدگی به وضع انسانهای فقیر و محروم، چاره ای نیکو اندیشیده است. اگر گرفتن مالیات اسلامی از قبیل خمس و زکات نبود، تشکیل حکومت اسلامی با مشکل روبرو می شد. این امر منهای تشکیل حکومت قابل دریافت نیست. پر واضح است که این قانون در جهت حمایت و تشکیل پایه های حکومت اسلامی است که بر آن بسیار تاکید شده است. 2- احکام دفاع ملی با توجه به آیه شریفه «واعدوا لهم مااستطعتم من قوه...(9)» اسلام دستور می دهد که تا حد امکان نیرومند و آماده باشید تا دشمنان نتوانند به شما ظلم و تجاوز کنند. مسئله دفاع در مقابل تهاجم بیگانه بطور منظم و برنامه ریزی شده، بدون وجود یک دولت و حکومت، امری دست نیافتنی و ناموفق است. 3- قوانین حقوقی و جزایی اسلام احکام دقیق و محکمی در باب قصاص و دیات دارد که اجرای کامل آنها می تواند یک جامعه سالم و خوبی را پی ریزی نماید. بدیهی است که این احکام تنها توسط قضات متشرع قابل اجرا است؛ و لذا وجود چنین احکامی ضرورت تشکیل حکومت اسلامی را قوت می بخشد. امام خمینی«ره» در این باره می فرماید: «بسیاری از احکام از قبیل دیات که باید گرفته شود و به صاحبانش داده شود یا حدود و قصاص که باید با نظر حاکم اسلامی اجرا شود، بدون برقراری یک تشکیلات حکومتی تحقق نمی یابد.» 10 4- قوانین اجتماعی «حضرت امیر در وصیت به فرزندانش می فرماید: «دشمن ظالم و یاور مظلومان باشید. در اسلام به این امر بسیار سفارش شده است که در جبهه و جناح مظلومان قرار گیرید و بر ظالمان بستیزید وگرنه در ظلم و ظالم شریک شده اید.» 11 روشن به نظر می رسد که اگر حکومت تشکیل نگردد، این مهم امکان پذیر نیست. لذا اسلام تأکید کرده است تا شاید مسلمانان در سایه تشکیل حکومت اسلامی به جبهه مظلومان پیوسته و آنان را در برابر ظالمان یاری دهند. فرضیه سوم: نظامهای غیردینی نمی توانند پاسخ گوی نیازهای مردم باشند. در باب ضرورت تشکیل حکومت اسلامی مفصلاً بحث شد، که هر حکومت غیرالهی از آنجایی که محصول فکر بشر است و از طرفی طبیعت و سرشت انسان تهذیب نیافته، متمایل به پستی است، حکومت تأسیسی آنها نمی تواند جامع و کامل باشد. به قول هابز: «طبیعت انسان بد است و انسان ذاتاً شرور است و این جامعه است که باید او را کنترل کند. » البته با هابز که می گوید: این جامعه است که باید او را کنترل کند، نمی توان هم عقیده بود. به عنوان مثال در جامعه عراق، اروپایی، آمریکا و... چقدر جوامع توانسته اند در مقابل فزون طلبی انسانها مقاومت کنند؟ دستگاههای تبلیغاتی توان مقاومت انسانها را زایل نموده و انسان را از انسانیت دور و فقط مصرف کننده بار آورده اند در این خصوص «مارکوزه» از حوزه فرانکفورت می گوید: «این جریان (مصرف گرایی) به تدریج طبیعت ثانویه انسان شد. پس طبیعت اولیه و اصیل انسان یعنی، طبیعت خلاق و متفکر و اندیشمند او چه شد؟ می بینیم که اندیشمندان انسان را از اجزای انسانیت او حذف می کنند.» اما براساس بینش اسلامی، فقط در سایه تربیت الهی و حکومت اسلامی است که افراد شایسته، لیاقت به دست گرفتن زمام حکومت را دارند. بر این اساس امام خمینی(ره) می فرماید: «شرع و عقل حکم می کند که باید نگذاریم وضع حکومتها به همین صورت ضد اسلامی یا غیراسلامی ادامه پیدا کند. دلایل این کار واضح است: چون برقراری نظام سیاسی به معنی بی اجراماندن نظام سیاسی اسلام است. همچنین به این دلیل که هر نظام سیاسی غیراسلامی نظامی شرک آمیز است، چون حاکمش طاغوت است و ما موظفیم آثار شرک را از جامعه مسلمانان و از حیات آنان دور کنیم و از بین ببریم؛ و باز به این دلیل که موظفیم شرایط اجتماعی مساعدی برای تربیت افراد مؤمن و با فضیلت فراهم سازیم و این شرایط درست ضد شرایط حاکمیت طاغوت و قدرت های نارواست.» در جامعه شناسی سیاسی وقتی در نظریه ها می خوانیم که تمام رهبران وقتی به حکومت می رسند و بر مسند قدرت تکیه می کنند، هویت خویش را از دست می دهند و در آنان تغییرات روحی- روانی ویژه ای رخ می دهد و با گذشته های خویش بسیار فاصله می گیرند؛ به گونه ای که اگر بدتر از حاکم قبلی نباشند، بهتر از او هم نخواهند بود؛ چون که دنیا برایشان هدف است و کسب قدرت مادی و سیاسی بیشتر را کمال مطلوب می دانند. اما در مقابل، پرورش یافتگان مکتب اسلام، همه دنیا را وسیله ای برای آخرت می دانند و اگر صاحب قدرت شوند، از آن در جهت احقاق حق مردم و خدمت به جامعه استفاده می کنند و این کار را به عنوان تکلیف و عامل رستگاری در جهان ابدی می دانند و اجر و مزد خود را نیز از خدا طلب می کنند. در همین زمینه امام خمینی(ره) می فرماید: «شرایط اجتماعی که ناشی از حاکمیت طاغوت و نظام شرک آمیز است، لازمه اش همین فسادی است که می بینید. این همان فساد فی الارض است که باید از بین برود. در این شرایط اجتماعی و سیاسی، انسان مؤمن و متقی و عادل نمی تواند زندگی کند و برایمان و رفتار صالحش باقی بماند. ما چاره ای نداریم جز اینکه دستگاه های حکومتی فاسد و فاسدکننده را از بین ببریم و هیات های حاکمه خائن و فاسد و ظالم و جابر را سرنگون کنیم.» 15 در تمام تاریخ یک نمونه هم سراغ نداریم که حکومتی توانسته باشد مانند حکومت حضرت امیر(ع) و یا امامان معصوم دیگر گام در وادی عدالت گذارده باشد و این تنها از ویژگی های حکومت خدا، پیامبر، ائمه و ولایت فقیه است. و اگر قدرتی مبتنی بر تعالیم و تربیت اسلامی باشد علی(ع)، ابوذر، سلمان و خمینی را پرورش می دهد که در اوج قدرت، هنگام مرگ حتی یک کفن نداشتند. «همین که آنها مثلا به کره ماه رفتند، اینها خیال می کنند باید قوانین خود را کنار بگذارند. رفتن به کره ماه چه ربطی دارد به قوانین اسلامی؟ مگر نمی بینند کشورهایی با قوانین و نظامات اجتماعی متضاد توانسته اند در پیشرفت صنعتی و علمی و تسخیر فضا با هم رقابت کنند و با هم پیش روند، به کهکشانها هم بروند، باز از سعادت و فضایل اخلاقی و تعالی روانی عاجزند و قادر نیستند مشکلات اجتماعی خود را حل کنند؛ چون حل مشکلات اجتماعی و بدبختی های آنها محتاج راه حل های اعتقادی و اخلاقی است و کسب قدرت مادی یا ثروت و تسخیر طبیعت و فضا از عهده حل آن برنمی آید.» 16 متاسفانه خیانت اربابان کلیسا در مقطعی از تاریخ، و دشمنان در کمین نشسته دین از شرایط فوق بهره گرفتند و یکسره بر دین تاختند و تبلیغات همه جانبه ای علیه آن به راه انداختند. در نتیجه، سرنوشت بشریت به دست شیادان و ظالمان افتاد. در دنیا رسم چنین است که هر شیادی به هر دلیل که کنار رود، شیادی چاپلوس تر و خوش خط و خالتری جهت غارت سرمایه های ملت وارد میدان می شود. همگی با شعار خدمت وارد صحنه می شوند، اما برای گفتارشان هیچ ضمانت اجرایی وجود ندارد و هر روز بیش از پیش به غارت و چپاول خود ادامه می دهند. اما پرورش یافتگان مکتب اسلام چون امام علی (ع) و دیگر ائمه منطق دیگری دارند. امام خمینی می فرماید: «خدایا، تو خوب می دانی که آنچه از ما سرزده و انجام شده رقابت برای بدست گرفتن قدرت سیاسی یا جستجوی چیزی از تمتعات و درآمدهای زایل نبوده است، بلکه برای این بوده که اصول روشن و دینت را بازگردانیم و به تحقق رسانیم و اصلاح را در کشورت پدید آوریم تا در نتیجه آن بندگان ستمدیده ات ایمنی یابند و قوانین تعطیل شده و بی اجرا مانده ات به اجرا درآید و برقرار گردد.» 17 این منطق از آن همه معصومین (ع) و نیز منطق ولایت فقیه است. با توجه به مطالب فوق روشن می گردد که چه نوع حکومتی منجر به خیر و سعادت و رشد و تعالی انسانها در جمیع جهات می شود. تاریخ گواه بر این مدعاست که حضرت امیر (ع) بر زیاده طلبی برادرش {عقیل} می تازد و بر ستمی که بر زن یهودی رفته است، ناله می زند. بر همین اساس است که امام خمینی می فرماید: «ما شریک غم مظلومان جهان هستیم.» و در جای دیگری می فرماید: «ما از مظلومان حمایت و بر ظالمان می تازیم {کونوا للظالم خصما و للمظلوم عونا}. این منطق اسلام است و سفارش خدا بر مسلمانان همین است. اما متاسفانه دنیا و حکومت های امروزی از مرگ ظالم می نالند و از مرگ مظلوم مسرور و شادمان می شوند. «... اگر برای آنان امام برپا نگهدارنده نظم و قانون، خدمتگزار امین و نگاهبان پاسدار و امانتداری تعیین نکند، دین به کهنگی و فرسودگی دچار خواهد شد و بدعتگزاران چیزها بر دین خواهند افزود و ملحدان و بی دینان چیزها از آن خواهند کاست... می بینیم که مردم ناقص اند و نیازمند کمال. علاوه بر این که با هم اختلاف دارند و تمایلات گوناگون و حالا مشتت دارند. علاوه بر این، هرگاه کسی را که برپا نگهدارنده نظم و قانون باشد و پاسدار آنچه پیامبر آورده بر مردم نگماشته بود به چنان صورتی که شرح دادیم، فاسد می شدند و نظامات و قوانین و سنن و احکام اسلام دگرگون می شد. ایمان و محتوای ایمان دگرگون می گشت و این تغییر، سبب فساد همگی مردمان و بشریت تمامی است.» 18 با توجه به خصلت و ویژگی انسانها، تشکیل حکومت نیاز همیشگی است؛ زیرا انسان ها ممکن است از حدود خود خارج و به حقوق دیگران تجاوز کنند و این امر برایشان لذتبخش است. البته برای کسانی که تربیت الهی نیافته اند و فقط دل به دنیا سپرده اند چنین است. با توجه به این که در قرآن کریم بارها تکرار شده است که اکثریت مردم فکر نمی کنند و نمی فهمند، در نتیجه اکثریت نیز نمی توانند خوب تربیت یابند. فقط عده قلیلی از مردم هستند که خوب فکر می کنند و درک و شعور بالایی دارند و این عده پرورش یافته اسلام هستند و برای حکومت سزاوارتر و شایسته تر از دیگرانند. لذا در زمان حال فقط در سایه حکومت ولایت فقیه است که «حق» می تواند احقاق شود و انسانها به حقوق خود دست یابند و به تبع آن خیر و صلاح مردم فدای منافع شخص نگردد. ولایت فقیه حکومت براساس قانون و عدالت است. حکومت اسلامی، استبدادی نیست و رئیس حکومت نمی تواند مستبد و خودرای باشد و جان و مال مردم را به بازی بگیرد. حکومت اسلامی به قول امام خمینی (ره) نه استبدادی است و نه مطلقه، بلکه مشروطه است. مشروط از این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره جامعه مقید به یک مجموعه مشروط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم (ص) معین گشته است. فرق اساسی حکومت اسلامی با حکومتهای مشروطه سلطنتی و جمهوری در همین است. در این که نمایندگان مردم یا شاه در اینگوه رژیم ها به قانونگذاری می پردازند. در صورتی که قدرت مقننه و اختیار تشریع در اسلام به خداوند متعال اختصاص یافته است. هیچ کس حق قانونگذاری ندارد و هیچ قانونی جز حکم شارع را نمی توان به مورد اجرا گذاشت. 19 لذا یخ زدگی دنیا و جمود بشریت در مقطع کنونی تاریخ به لحاظ پیروی از قانن من درآوردی حاکمان وقت است و به تبع آن فاصله گرفتن از قانون الهی. به اعتقاد ما تا زمانی که این روند ادامه یابد، اانتظار بهبود شرایط و تعالی یافتن روح بشر، انتظاری بیهوده است. فرضیه چهارم: ولایت فقیه در نتیجه فقدان راه حلهای انسانی، پاسخی دینی به مسئله کشورداری است. چنانکه گفته شد، تمام حکومتهای بشری نظر به اینکه حاصل دست انسان است و انسان ناقص است و کمال مطلق از آن خدای تبارک و تعالی است، قوانین وضع شده بدست بشر دارای نواقص بسیار و در جهت منافع شخصی او و یا افراد دیگر منسوب به او است. لذا آن قوانین از شمول کلی خارج است و چون ایشان در سر سودایی جز این ندارند، برای حفظ قدرت حاضرند هر قیمتی را بپردازند و به هر کاری تن دهند.برای ورود به بحث و تبیین فرضیه نخست از این سؤال آغاز می کنیم که در دوره غیبت امام زمان(عج) تکلیف حکومت چیست؟ و سرنوشت قوانین اسلام چه خواهد بود؟در این ارتباط امام خمینی(ره) پاسخ می دهد: «این خاصیت که عبارت از علم به قانون و عدالت در عده بی شماری از فقهای عصر ما موجود است، اگر با هم اجتماع کنند می توانند حکومت عدل عمومی در عالم تشکیل دهند. اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت باشد، بپاخاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا می باشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند. حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین یک وظیفه سنگین و مهم است، نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیرعادی به وجود بیاورد.»20 با توجه به نظرات و آرای امام خمینی در می یابیم، خداوندی که بشر را آفریده است هیچ چیز را از او دریغ ننموده است تا در برابر اعمال به اصل احتمالی، از خود عذر و بهانه ای نتراشد و نیز تا حدودی دریافتیم که صرف وجود قانون مشکلی را حل نمی کند. لذا برای اجرای قوانین بایستی تشکیل حکومت داد؛ زیرا قانون در سایه تشکیل حکومت به منصه ظهور می رسد و منجر به سعادت بشر خواهد شد. به اعتقاد امام خمینی(ره)، حاکم اسلامی باید دارای شرایطی باشد. لذا عقل و تدبیر را به عنوان شرایط عامه و علم به قانون الهی و عدالت را به عنوان دو شرط اساسی برای حاکم اسلامی قایل است. با این شروط، حاکم اسلامی موظف است قوانینی که از طرف خدا برای نجات و هدایت بشر آمده است را به مورد اجرا گذارد و از تعطیل شدن آن جلوگیری کند. بر حاکمان اسلامی، در درجه اول پیامبر اسلام، حضرت علی(ع) سایر ائمه معصومین(ع) و در زمان غیبت امام زمان(عج) بر فقها تکلف است که دقیقا به اجرای احکام اسلام بپردازند. تشکیل حکومت برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم، جز رنج و زحمت هیچ فایده دنیایی برای آنان ندارد. و اگر فقیهی به منجلاب دنیاطلبی و به فکر جمع آوری مال دنیا باشد، دیگر عادل نیست و نمی تواند مجری احکام اسلام باشد. ولی فقیه در اجرای احکام اسلامی حق ندارد حتی به اندازه سرسوزنی منحرف شود و یا اجازه دهد خود و دیگران در اموال بیت المال دخل و تصرف شخصی کنند؛ بلکه باید همان رویه ای را که حضرت امیر(ع) در تقسیم بیت المال داشت، مبنی بر اینکه حتی از نشستن خاک بیت المال بر لباس خویش پرهیز می کرد را سرلوحه کار خویش سازد. و اگر فقیهی غیر از موازین تعیین شده قول و فعلی انجام دهد، {نغوذبالله} مرتکب فسق شده است و خود به خود از عدالت عزل می گردد. حسن ختام این مقاله را با سخنی از امام(ره) به پایان می بریم: «در هر حال بحث ولایت فقیه تازگی ندارد و ما فقط موضوع را بیشتر مورد بررسی قرار دادیم و شعب حکومت را ذکر کرده، در دسترس آقایان گذاشتیم. به گوش ما خوانده اند که فقها جز مسئله گفتن کاری ندارند، هیچ تکلیف دیگری ندارند. بعضی هم نفهمیده باور کردند و گمراه شدند. ندانسته اند که اینها نقشه است، تا استقلال ما را از بین ببرند و همه جهات کشورهای اسلامی را از دست ما بگیرند. برانداختن طاغوت یعنی، قدرتهای سیاسی ناروایی که در سراسر وطن اسلامی برقرار است وظیفه ماست. دستگاههای دولتی جابر و ضدمردمی باید جای خود را به مؤسسات و خدمات عمومی بدهند و طبق قانون اسلام اداره شوند و به تدریج حکومت اسلامی مستقر گردد. خداوند متعال در قرآن اطاعت از طاغوت و قدرتهای ناروای سیاسی را نهی فرموده است و مردمان را به قیام بر ضد سلاطین تشویق کرده است.»21 * پی نوشت ها در دفتر روزنامه موجود می باشد. منبع مقاله یوسف - احمدی قاسم آبادی  / روزنامه کیهان

درآمدی بر خوانش صدرایی از ولایت فقیه

استاد انصاری شیرازی که خود از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی و از مدرسان کتاب اسفار آخوند ملاصدرا هستند، از حضرت امام خمینی(ره) نقل می کنند که ایشان فرموده اند: «انقلاب اسلامی را دو کتاب شکل داده است: اسفار اربعه صدرالمتألهین و جواهرالکلام نجفی.» بنابراین برخلاف تصورات معمول که بر جنبه های فقهی ولایت فقیه تأکید دارد، به‎نظر می رسد از نگاه احیاگر اندیشه ولایت فقیه در دوران معاصر و بنیان گذار حکومت جمهوری اسلامی در ایران، اندیشه ملاصدرای شیرازی و آن‎چه او به‎عنوان حکمت متعالیه در زمینه فلسفه اسلامی مطرح کرده، از جایگاه ویژه ای در فهم سیاست اسلامی و مقوله ولایت فقیه برخوردار است. بر اساس آن‎چه در کتاب ولایت فقیه آمده، حضرت امام(ره) حتی آن هنگام که به طرح مباحث ولایت فقیه در نجف اشرف - در بهمن ماه 1348 هجری شمسی - مشغول بودند، ادله نقلی و فقهی را تنها به‎عنوان شاهد بر این نظریه مورد توجه قرار می دادند. از دیدگاه ایشان «ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آن‎ها موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد. به این معنی که هرکس عقاید و احکام اسلام را حتی اجمالا دریافته باشد، چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور آورد، بی درنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت. این‎که امروز به ولایت فقیه چندان توجهی نمی شود و احتیاج به استدلال پیدا کرده، علتش اوضاع اجتماعی مسلمانان عموما و حوزه های علمیه خصوصا می باشد.» از آن‎چه امام(ره) در مقدمه بحث ولایت فقیه آورده اند، به روشنی پیداست که در اندیشه ایشان، عقلانیت کلی حاکم بر اندیشه اسلامی که فراتر از عقلانیت مندرج در اصول فقه و... است، در پرداختن به ولایت فقیه، جایگاهی اساسی دارد. به عبارت دیگر در تعابیر ایشان در این باره می توان گونه ای عقلانیت کلامی- فلسفی را آشکارا مشاهده کرد. حضرت امام بلافاصله پس از ضرورت و بداهت ولایت فقیه، به نقش حوزه های علمیه از یک سو و استعمارگران از سوی دیگر در بد معرفی کردن اندیشه و فلسفه سیاسی اسلام و زمینه سازی برای نهادینه شدن کاستی ها و کج روی ها، اشاره می کنند و آن را عامل اصلی در ضروری و بدیهی ننمودن ولایت فقیه در زمانه خود می دانند. یکی از استادان و پژوهشگران جامعه شناسی معاصر ضمن نقد دلایل کسانی که امام را از معدود فقهای مطرح کننده ولایت فقیه دانسته یا دایره ولایت فقیه را محدود به امور جزئی پنداشته اند، به این نکته اشاره می کند که «مطابق نگرش صدرایی، ولایت فقیه، بسط یافته نبوت و امامت و تجلی ولایت آن هاست. در نگاه سلسله مراتبی ملاصدرا که تنها تصورش موجب تصدیقش می شود، چگونه ضرورت نبوت توجیه می شود؟ پاسخ این است که با همان ضرورت، امامت توجیه می شود و به همان ضرورت، ولایت فقیه توجیه می شود.» گرچه در میان پژوهشگران عرصه فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی اسلام، درباره امکان و کیفیت فلسفه و اندیشه سیاسی ملاصدرا مناقشات بسیاری در جریان است. چالش کلی «کاربردی نشدن فلسفه اسلامی» و عدم شکل گیری «فلسفه های مضاف» (از جمله فلسفه سیاسی اسلام) به صورت منسجم و مدون، در کنار نقش استعمارگران و شرق شناسان در پوشیده نگاه داشتن ابعاد اجتماعی و سیاسی دین در تاریخ معاصر ایران، باعث سایه افکندن تردید ها و سئوال های بسیاری بر اندیشه سیاسی اسلام و بحث ولایت فقیه و به‎تبع آن مباحث سیاسی و اجتماعی در فلسفه ملاصدرا شده است. آیت الله جوادی آملی که از شارحان برجسته اندیشه صدرایی در دوران معاصر به شمار می رود، معتقد است: «به دو دلیل نمی توانیم برای تأمین خواسته هایمان به طور مستقیم به‎سراغ حکمت متعالیه برویم: 1- حکمت متعالیه، فلسفه ای مطلق و فلسفه سیاسی، فلسفه ای مضاف است و هیچ فلسفه مطلقی جز در ارائه مبانی، پاسخ گوی نیاز فلسفه های مضاف نیست. 2- از میزان عمیق و وسیع حکمت متعالیه نباید توقع داشت که مواد جزئی سیاست را تبیین کند. بلکه باید از این ذخیره اساسی مبانی را استخراج کنیم. در آن صورت می توانیم با آن مبانی، مواد سیاست و امثال آن را بفهمیم.» بنابراین ایشان به تعدیل سطح انتظارات از حکمت متعالیه در زمینه ارائه مواد اندیشه سیاسی و در عین حال اجتهاد برای استخراج این مواد از مبانی این فلسفه مطلق، قائل هستند. بر این اساس، به نظر می رسد اندیشه سیاسی صدرالمتألیهن بیش از هرچیز از راه فراهم آوردن مبانی اندیشه سیاسی - به ویژه ارائه طرحی انسان شناسانه با آمیختن قرآن و عرفان و برهان - به شکل گیری پایه ها و بنیادهای اندیشه سیاسی معاصر و بحث ولایت فقیه کمک کرده است. به‎عبارت دیگر، صدرا گرچه در موارد معدودی به نقش سیاسی فقها در دوران غیبت نیز پرداخته، اما مهم ترین خدمت او به فلسفه سیاسی اسلام، آن جاست که با ارائه گونه ای از حکمت نظری و جهان بینی در دستگاه فلسفی خود، نوعی از حکمت عملی و جهان سازی را نیز پیش روی ما می نهد که در آن، بیش از هرچیز به اخلاق و سیاست توجه می شود. در حکمت متعالیه، پاسخ پرسش بنیادی «انسان کیست؟» که مبنای شکل گیری و جهت یابی علوم انسانی و اجتماعی قرار می گیرد، «حی متأله» است. بدیهی است که ارائه این تصویر از انسانِ حقیقی، بایدهایی را برای زندگی اجتماعی و سامان سیاسی به دنبال خواهد داشت که ملاصدرا خود در موارد متعددی به آن اشاره کرده است. از نگاه صدرا، «ولایت سیاسی» از آن پیامبران و امامان است که دانش و توان هدایت بشر به سوی چنین سرانجامی (حی متأله شدن) را دارا هستند. مجتهدان نیز در عصر غیبت، قائم مقام ائمه هُدی هستند: «بدان که نبوت و رسالت از جهتی منقطع می گردد و از جهتی دیگر باقی است... خدای متعال حکم مبشرات و الهامات و حکم ائمه معصومین علیهم السلام و همچنین حکم مجتهدان را برای افتاء و ارشاد عوام باقی گذاشت اما اسم و نام نبی و رسول را از آنان سلب فرمود. ولی حکم آنان را تأیید و تثبیت نمود و آنان را که علم به احکام الهی ندارند، مأمور نمود که از اهل علم و از اهل ذکر سئوال کنند... بنابراین مجتهدان پس از امامان معصوم علیهم السلام در مورد احکام دین، آن گونه که از طریق اجتهاد دریافته اند، فتوا می دهند؛ هرچند در فتاوا با هم اختلاف داشته باشند.» البته ممکن است عبارات فوق تنها با «ولایت افتاء» مرتبط پنداشته شوند نه «ولایت سیاسی»؛ اما در پاسخ می توان گفت: «اولا سیاق بحث، ریاست بر امور دینی و دنیوی و تعیین مصلحت این دو است؛ ثانیا از آن‎جا که خلافت و حکومت برای پیامبر و امام بود، طبق عبارات فوق می توان آن را برای مجتهدین هم که جانشین پیامبر و ائمه هستند، استظهار کرد؛ ثالثا در عبارات فوق به «ولایت قضایی» هم تصریح نشده است، اما می دانیم که در داشتن ولایت قضایی برای مجتهدین، اتفاق نظر وجود دارد؛ رابعا فقراتی داریم که در آن‎ها بر زعامت و ولایت سیاسی دانایان در همه ادوار تأکید شده است. طبیعی است که این مستندات شامل مجتهدین هم می شود و یا به عبارت دیگر، تصریح ملاصدرا در باب زعامت مجتهدین در فقدان نبی و امام، مفسر مستنداتی است که در آن‎ها از سروری حکما و دانایان سخن رفته است.» نمونه ای از این مستندات، در رساله کسر اصنام الجاهلیه آمده است: «حکیم الهی و عارف ربانی، سرور عالم است و به ذات کامل خود که منور به نور حق و فروغ گیرنده از پرتو الهی است، سزاوار است تا نخستین مقصود خلقت باشد و فرمانروا بر همگی خلایق؛ و مخلوقات دیگر به طفیل وجود او، موجود و فرمان بردار اوامر اویند.» البته روشن است که مجتهد در نظر ملاصدرا، علاوه بر معرفت کامل به اسلام باید در تمامی ابعاد، انسانی خودساخته و به تعبیر وی «حکیم الهی و عارف ربانی» باشد. وی اصرار دارد که الفاظی چون حکیم، شیخ، فقیه و... در معانی اصلی خود به کار روند، نه در معانی جعلی و تحریف شده. صدرا در مبدأ و معاد می گوید: «علما وسایل بین انبیا و مردم هستند» و در شواهدالربوبیه می گوید: «مجتهدان این سمت را بر عهده دارند.» از تلفیق این دو فرمایش برمی آید که حتی در عصر حضور هم، علما واسطه هستند. در این صورت به تعبیر صدرالمتألهین، اختلاف مجتهدین با یکدیگر، شبیه اختلاف شرایع و مناهج انبیا است. با این تفاوت که انبیا معصوم هستند و عصمت مطرح است و در مجتهدان سخن از عدالت است. از همین روست که حکمت متعالیه، یک ولایت فقیه متعالیه ترسیم کرده است. با این همه، هنوز هم در اصول و فروع فلسفه سیاسی برآمده از حکمت متعالیه بحث و جدل در جریان است؛ مانند آن‎چه پیرامون مسئله اقتدارگرایی و مردم سالاری از سوی برخی پژوهشگران مطرح شده است. (نگ کنید به: داوود فیرحی؛ قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام؛ نشر نی؛ 1378) به هر روی، گرچه شرایط تاریخی و اجتماعی فراوانی دست به دست هم داد و زمینه پیروزی نهضت اسلامی مردم ایران را فراهم آورد، اما تنها شخصی که در دوران معاصر توانست اندیشه ولایت فقیه را احیا و آن را در صحنه واقعی زندگی اجتماعی مسلمانان وارد کند، خود علاوه بر این‎که فقیه بود، از حکیمان روزگار به شمار می رفت. بنابراین گرچه ولایت فقیه برای همه فقیهان و علاقه مندان به مباحث دینی مفهومی آشنا بود اما تحقق آن در دوران معاصر، تنها به دست فردی می توانست صورت گیرد که نگاه حقیقت گرایانه و انسان شناسانه خود را از حکمت متعالیه صدرایی برگرفته بود. آیت الله جوادی آملی تأکید می کند: «صدرالمتألهین برای فقیهی که فیلسوف نباشد، ولایت قائل نیست. بلکه ولایت را برای فقیهی می داند که جامع فقهین - فقه اکبر و فقه اصغر - باشد؛ مانند امام خمینی رضوان الله علیه. بنابراین فرق ولایت فقیه حکمت متعالیه با ولایت فقیه سایر حکمت ها این است که در حکمت متعالیه، جامع بین فقهین است ولی در حکمت های دیگر، فقیه به همین صورت تک بعدی نیز می تواند در جایگاه ولی قرار گیرد.» اما به‎نظر می رسد گذشته از اولین بارقه های «دوران تأسیس حکومت اسلامی» که شخصیت حکیم رهبر انقلاب - به‎معنای فلسفی آن - اهمیت بسیاری داشته، در طول «دوران مبارزه» و سپس «دوران تثبیت جمهوری اسلامی» لایه های فقاهتی در اندیشه ولایت فقیه بیشتر خود را نشان داده است. این امر را به طور ویژه می توان در مسئله «تعیین مصلحت عمومی» و تعبیه نهادی چون «مجمع تشخیص مصلحت نظام» در ساختار قدرت جمهوری اسلامی ایران که در دوران حیات امام(ره) صورت گرفت، مشاهده نمود. به عبارت دیگر، شاید نتوان تضمین کرد که ولی فقیه همواره و در هر شرایط زمانی و مکانی، یک حکیم- به معنای فلسفی معهود آن- باشد، اما این مسئله با ابتنای حاکمیت سیاسی اسلام - که در عصر ما در قالب جمهوری اسلامی تحقق یافته - بر مبانی حکمت متعالیه صدرا در تضاد قرار نمی گیرد. سیر و سلوک عقلی و معرفتی، به دایره کسانی که رسما به‎عنوان حکیم یا عارف شناخته می شوند، محدود نیست و فقیهی که رهبری جامعه اسلامی را بر عهده می گیرد، با هدایت مردم و اصلاح امور، در واقع به طی مسیر به‎سوی حق گام برمی دارد که آخرین مرحله از سفرهای چهارگانه موردنظر ملاصدرا در دستگاه حکمت متعالیه است. «از دیدگاه ملاصدرا، عارف ربانی، فیلسوف و حکیم متأله در سفر چهارم به میان مردم می آید. او با احساس تکلیف درصدد است تا به هدایت و اصلاح جامعه بپردازد. وقتی مطالب مربوط به این سیر را می خوانیم، این گونه به‎نظر می رسد که امام(ره) آن را پیش روی خود قرار داده و پیاده کرده است. مأموریت او این است که جامعه را اصلاح کند. پس سیاست به‎معنای صرف اِعمال قدرت که جامعه شناسان سیاسی مطرح می کنند، نیست. بلکه به‎معنای هدایت و اصلاح است. این نکته جالب است که این اصلاح، بخشی از سیر و سلوک عرفانی عارف است؛ یعنی اگر این اتفاق نیفتد، عرفان عارف، کامل نمی شود. در این جاست که پیوند میان فرد و جامعه در اندیشه ملاصدرا و امام نمود می یابد؛ یعنی امام با اصلاح مردم، در حال سلوک عارفانه است» خوانش صدرایی نام کتاب: اندیشه سیاسی صدرالمتالهین نویسنده: نجف لک زایی این کتاب یکی از تلاش های اولیه در باب کاربردی کردن اندیشه صدرایی است، ولیکن با این حال از جامعیت خوبی برخوردار است و می توان گفت افق جدیدی را در عرصه فلسفه پژوهی مطرح کرده است. 

 مصطفی غفاری  / هفته نامه پنجره