شهید «زهرا کردی» در خانوادهای مذهبی و متدین در روستای حیدرآباد دامغان دیده به جهان گشود و تا 20 سالگی در خانه پدری بود و به پدر و مادر خود بسیار احترام میگذاشت و در امور زندگی به آنها کمک میکرد. در سال 1350 با «غلامرضا ملائیپور» ازدواج کرد؛ همسر ایشان در تهران در کارخانه ملامینسازی مشغول به کار بود. پس از تولد دومین فرزندشان به یک منزل استیجاری در تهران رفتند؛ وی با خیاطی و لحافدوزی در امرار معاش زندگی به همسرش کمک میکرد و با شروع جنگ تحمیلی به مساجد لولاگر، حجت، صادقیه و ... میرفت و کمکهای مردمی را برای جبهههای جنگ جمعآوری میکرد؛ در همین سالها بود که فرزند سوم آنها متولد شد. شهید «زهرا کردی» به خانواده خود هم سفارش میکرد که هرچه در توان دارند به جبهه کمک کنند. این شهیده بزرگوار در تشییع جنازه شهدا شرکت میکرد؛ در سال 61 روز چهارشنبه، دوم اردیبهشت هنگامی که از تشییع جنازه شهیدان گمنام مسجد لولاگر همراه با صاحبخانه و دوستان خود برمیگشت، افسوس زیادی میخورد و میگفت که من به حال شهدا غبطه میخورم؛ کاش من هم به جای آنها بودم. دوستانش نقل میکنند که ما او را سرزنش کردیم و گفتیم با این کودکان کوچک چطور دلت میآید این حرف را بزنی که وی در جواب گفت: خدای آنها بزرگ است. چند روز بعد در سال 61 روز دوم اردیبهشت، شنبه صبح زود بود که برای خرید از منزل خارج شد و همسرش تازه از شیفت شبکاری آمده و خواب بود، شهید فرزند 10 ماهه خود را در آغوش گرفت و به همسایهاش گفت: لیلا خانم من وحید را با خود میبرم، اگر دیر کردم به دنبالم بیایید. شهید در راه، شاهد آن بود که گروهی از منافقین قصد ترور حجتالاسلام کافی، امام جماعت مسجد امام علی (ع) که در شب گذشته در مسجد امام علی (ع) در مورد انقلاب سخنرانی کرده بود را دارند. در اینجا بود که با بانگ «الله اکبر» و سر و صدا کردن و «منافق منافق» گفتن، آنها را رسوا کرد و همین مسئله موجب شد که منافقین به سمت او شلیک کرده و او را به شهادت برسانند و حجتالاسلام کافی زخمی شد. همسایهاش نقل میکند که طبق سفارش شهید وقتی دیدیم دیر کرد، با یکی از فرزندانش به دنبالش رفتیم و در بین راه با تجمع مردم روبهرو شدیم، فرزندش گفت: لیلا خانم این چادر مادرم است، من ابتدا به حرفش گوش نکردم، اما وقتی جلو رفتم دیدم درست است و زهرا در راه انقلاب و دفاع از روحانیون انقلابی در خون خود غلطیده است. همراه مأموران به منزلش رفتیم و مسئله را به همسرش گفتیم؛ پس از باخبر کردن اقوام او در شهرستان، پیکر پاکش را در بهشت زهرای تهران دفن کردیم. خواهر شهید نقل میکند که هنگام تشییع جنازه، فرزندانش بسیار بیتابی میکردند و التماس میکردند که بگذارید یک بار دیگر مادرمان را ببینیم؛ وقتی بچهها را بر سر قبر مادر بردیم تا آخرین بار او را ببینند، مادر چشمانش را باز کرد و برای آخرین بار به کودکانش لبخند زد. خبرگزاری فارس
لحظاتی که امروز در خدمتتان هستم چند جمله ای راجع به جوان های ایرانی که زمینه ساز ظهور حضرت بقیة الله هستند صحبت می کنم . دلیل بر این مدعی که جوان های ایرانی زمینه ساز ظهور حضرت بقیة الله هستند آیات متعدد قرآن و روایات متعددی است که از نبی اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نقل شده است . این روایات را هم اهل سنت نقل کرده اند و هم علمای شیعه . یکی از این آیات، آیه 38 از سوره محمد (ص) است که می فرماید: «و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم » .
مضمون آیه این است: اگر شما پشت کردید، منحرف شدید و احکام اسلام را پشت سر انداختید یک عده در آخرالزمان می آیند و به این احکام و ضوابط الهی عمل می کنند . «و ان تتولوا» اگر شما به اسلام و قرآن و نبی اکرم و ولایت پشت کردید «یستبدل قوما خیرکم » بدل آورده می شود عوض شما یک عده ای غیر شما که آنها هم در همین منظومه زندگی می کنند .
موقعی که این آیه نازل شد عرض شد یا رسول الله آن اشخاصی که بعد از ما می آیند و بدل و عوض ما هستند و آنها به احکام اسلامی می گروند چه کسانی هستند؟ موقعی که این سؤال از نبی اکرم (ص) شد حضرت سلمان پهلوی ایشان نشسته بودند . حضرت دست گذاشتند روی زانوی سلمان و فرمودند: قوم ایشان . سلمان فارسی ایرانی بود . اختلافی است که آیا سلمان اصفهانی بوده است یا اهل شیراز بوده است . این را ما مفصلا در نجف تحقیق کردیم و معلوم شد ایشان اصفهانی بوده اند و از دهات اصفهان . از طرف های زرین شهر و این حدود . حضرت فرمودند که اشخاصی از طایفه این شخص می آیند و دین اسلام را یاری می کنند . بعد حضرت فرمودند: «والذی نفسی بیده لوکان الایمان منوطا بالثریا لتناوله رجال من فارس » ; قسم به آن کسی که جان من در ید و قبضه اوست; یعنی قسم به خدا، قسم به ذات احدیت اگر ایمان در ثریا باشد ایرانی ها به آن دست می یابند و خود را به کمال ایمان می رسانند .
روایت دیگری است از حضرت صادق (ع) می فرمایند: «وان تتولوا یا معشرالعرب یستبدل غیرکم » ; اگر شما عرب ها عمل به وظایف شرعیه نکنید و اسلام را به نحو کمالش نپذیرید یک عده ای بعد از شما در آخرالزمان می آیند و اسلام را بحقیقته می گیرند و عمل خواهند کرد .
در تفسیر المیزان، تفسیر مجمع البیان، تفسیر فخررازی، تفسیر روح البیان و تفسیر ابوالفتوح . ذکر کرده اند که مراد از این که یک عده ای می آیند و اسلام را احیا می کنند و عمل می کنند، جوان های آخرالزمان هستند .
در روایت دیگری است که وقتی آیه نازل شد و فرمود: «و آخرین منهم لما یلحقوا بهم » ; شما که ایمان آوردید یک عده ای در آخرالزمان می آیند و به شما ملحق می شوند، سؤال کردند: یا رسول الله چه کسانی به ما ملحق می شوند . حضرت دست به شانه سلمان گذاشتند و فرمودند که: یک عده ای هستند در آخرالزمان از طایفه این شخص; یعنی ایرانی ها و اصفهانی ها، اینها می آیند و اسلام را یاری می کنند . حضرت فرمودند: اگر ایمان در کهکشان ها باشد عده ای از عجم به آن دست می یابند . حضرت در آن زمان، 1400 سال قبل از این تقریبا، تعریف شما را می کرده است که کنجکاو هستید، ولایتی هستید . حضرت صادق و امام محمد باقر هم همینطور .
آیه دیگر آیه 5 از سوره اسراء است . در این آیه می فرماید: «بعثنا علیکم عبادا لنا اولی باس شدید» ; اگر شما عمل نکنید به احکام الهی یک عده ای بر شما مسلط می شوند و شما را به ضرب و زور وامی دارند که عمل به احکام اسلام کنید . عرض کردند: یا رسول الله! اینها چه کسانی اند که بر ما مسلط می شوند و ما را به ضرب و زور وادار می کنند که ما مسلمان باشیم و عمل به احکام اسلام کنیم؟ حضرت فرمودند: در آخرالزمان عده ای می آیند و از عجم هستند، ایرانی ها هستند .
حضرت صادق (ع) نیز در روایت معتبری فرمودند که: حضرت حق در آخرالزمان قبل از ظهور حضرت بقیة الله عده ای را مهیا می کند و برای سرکوبی یهود می فرستد . قبل از ظهور حضرت بقیة الله حکومت یهود در بین حکومت های اسلامی باید نابود شود . این را امام صادق (ع) فرمودند . آنها چه کسانی هستند که نابود می کنند یهود را؟ ایرانی ها هستند . این هم یک روایت .
عیاشی از امام محمد باقر (ع) روایتی نقل می کند که در آن پرسیده می شود «اولی باس شدید» چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: اینها از اصحاب و انصار امام زمان در آخرالزمان هستند . روایت دیگری است از حضرت صادق (ع) قریب به همین مضمون است . حضرت سه مرتبه قسم خوردند: آن اشخاص که می آیند و اگر ایمان در ثریا باشد به آن دست می یابند و یهود را سرکوب می کنند: «والله هم اهل قم » ; اینها اهل قم هستند .
روایتی نقل شده که مفصل است . این روایت را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (جلد دوم، صفحه 184) نقل کرده است . می فرماید که: یک روز امیرالمؤمنین (ع) در کوفه مطالبی را بیان می کردند و موعظه و نصیحت می فرمودند، در آن زمان ایرانی ها اطراف امیرالمؤمنین (ع) را مثل پروانه گرفته بودند . اشعث - که حکمش معلوم است از بزرگان کوفه بود - آمد و جریان را دید خیلی به او برخورد و خیلی ناراحت شد که ما عرب هستیم و از بزرگان عرب لکن این ایرانی ها آمده اند و اطراف امیرالمؤمنین (ع) را مثل پروانه گرفته اند . ناراحت شد و شروع کرد یواش یواش جلو آمدن که: یا امیرالمؤمنین این سرخ پوستان، یعنی ایرانیان، اطراف شما را گرفته اند و بر ما چیره شده اند و خود را بر ما فضیلت می دهند . امیرالمؤمنین (ع) این کلام را که شنید ساکت شدند و چیزی نفرمودند و از ناراحتی پاهای مبارک خود را به منبر می زدند . صعصة بن صوحان که یکی از اصحاب خاص امیرالمؤمنین (ع) بود بلند شد و فرمود: یا امیرالمؤمنین گوش به این حرف ها ندهید شما مطالبی را بفرمایید که تا آخرالزمان در بین عرب و عجم مشخص باشد و شایع باشد . حضرت فرمودند: (منظورم اینجاست) آیا امر می کنید شکم پرستان را بپذیرم و مؤمنین و متقین و این جوان ها را از اطراف خود دور کنم؟ حضرت امیر به جوان های ایرانی در آن زمان افتخار می کرده است . بعد فرمودند: والله ایرانی ها شما را سرکوب می کنند . این هم یک روایت بود .
احمد حنبل، یکی از علمای اهل سنت، از نبی اکرم (ص) نقل کرده که حضرت فرمودند: خداوند اطراف شما را از ایرانی ها پر می کند و اینها چون شیرانی هستند و اهل فرار نیستند و از شما دفاع می کنند و دشمنان شما را نابود می کنند و از غنایم شما هیچ استفاده نمی کنند . حافظ ابونعیم که یکی دیگر از علمای اهل سنت است نقل می کند (خیلی جاها نقل کرده اند ایشان هم نقل کرده) که: نبی اکرم (ص) یک شب خوابی دیدند و بعد آمدند نشستند در بین اصحاب و فرمودند که من دیشب خواب دیدم که: یک عده ای گوسفند سیاه دنبال من بودند، بعد از مدتی این گوسفندهای سیاه نابود شدند و یک مشت گوسفندهای سفید و بسیار قوی اطراف من را گرفتند . تعبیرش چیست؟ ابوبکر گفت: یا رسول الله اجازه می دهید خواب را من تعبیر کنم؟ حضرت فرمودند: تعبیر کن . عرض کرد گوسفندهای سیاه ما هستیم، اطراف شما را گرفتیم ولکن ما می رویم کنار و ایرانی ها می آیند جلو و اطراف شما را می گیرند و شما را رها نمی کنند . حضرت مقداری صبر کردند و فرمودند: بله، جبرئیل بر من نازل شد و همین تعبیر را کرد . منظور این که روایات زیادی در فضیلت ایرانی ها و جوان های ایرانی و این که اینها متعبد و متعهد هستند و پابند اسلام و دین و قرآن، وارد شده و شاید روایاتی که در این زمینه وارد شده به حد تواتر رسیده باشد .
روایت دیگری است از اهل بیت که الان در نظرم نیست از کدامیک از معصومین (ع) نقل شده است . در این روایت نقل شده که از نبی اکرم (ص)، حضرت فرمودند: من به ایرانی ها بیش از شما اعتماد دارم . من به ایرانی ها بیش از شما عرب ها اعتماد دارم .
آیه شریفه می فرماید: «ان اکرمکم عندالله اتقیکم » ; هر کسی تقوایش بیشتر شد و بیشتر ملتزم شد که به ضوابط شرعی عمل بکند، در خانه خدا مقرب تر است . مقرب بودن و بزرگ بودن به لباس نیست، به سن نیست، به شغل نیست . بزرگی در نزد حضرت حق به تقواست .
برادران! این زمانی که ما در آن قرار گرفته ایم زمان بسیار مشکلی است . مشکلات زیاد است و روز به روز هم این مشکلات اضافه می شود . چرا؟ به واسطه ای که من مکرر از بزرگان شنیده ام; فرج حضرت بقیة الله، روحی له الفداء، خیلی نزدیک است و هر مقداری که که انسان به فرج نزدیک تر شود، مشکلات زیادتر می شود تا بیرونی ها بیرون بروند . امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه می فرمایند: «والذی بعثه بالحق نبیا لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة بل یستخرج من الغربال خلق کثیر» ; قسم به ذات احدیت که نبی اکرم را به حق برانگیخت، در آخرالزمان مردم امتحان می شوند . امتحان شدید . این گندم ها را دیده اید که پاک می کنند؟ در غربال پاک می کنند و بلند می کنند و بر هم می زنند . خاک ها و کثافت هایش می ریزد و کاه هایش یک طرف می رود . حضرت می فرماید: به قدری امتحانات شدید می شود و مردم غربال می شوند که اشخاص بزرگ بزرگ از توی غربال می افتند پایین و یک اشخاص خاص مؤمن خالص در غربال می مانند . «یستخرج من الغربال خلق کثیر» ; عده زیادی از غربال می ریزند . امتحان ست برادر من . مبادا که شیطان ما را فریب بدهد . مبادا که هوای نفس بر ما غالب شود . مشکلات را تحمل کن . شما نگاه کن طلا که به این قیمت است می دانید چقدر زحمت و چقدر ناراحتی ها را تحمل کرده است تا به این قیمت رسیده؟ سنگی که بیشتر نبود . توی کوره آن را گذاشتند . چقدر حرارت و آتش فشار به آن آورد . آنقدر چکش توی سر و مغز آن خورده است . آنقدر تحت فشار قرار گذاشته تا حالا یک سکه شده و حالا این مبلغ قیمت پیدا کرده یا دست بند شده یا سینه ریز شده است . خیلی فشار را تحمل کرده تا به این درجه رسیده است .
«ام حسب الناس ان یقولوا امنا و هم لایفتنون » ; آیا ما می گوییم که مسلمانیم و مؤمنیم و از دوستان پیغمبر و دوستان امام زمان و امتحان نمی شویم؟ نه; امتحان می شویم . شما یک شاگرد می خواهید بگیرید، یک رفیق می خواهید بگیرید که چهارصباح با هم باشید، چقدر امتحانش می کنید؟ خدا می خواهد که ذخائر خودش را تحویل این اولیا بدهد، اینها را امتحان نمی کند؟ هر مقداری که به فرج نزدیک تر می شویم، امتحانات هم شدیدتر می شود . تحمل بکنید! برای خدا استقامت داشته باشید! دعا بکنید که خداوند ایمان ما را در دوران آخرالزمان ثابت بدارد . مشکلات خیلی زیاد است . جوان ها، خواهرها، برادرها! الآن مخصوصا مشکلات زیاد است . خواهرها و برادرها! عفت و نجابت را رعایت کنید . صلاح شما، سعادت شما، تکامل شما، ثبوت ایمان شما، در این جهت است .
خدا شاهد است، مشکلات هست، تحمل کنید . حالا امتحانات زیاد است ما چه باید کنیم؟ باید از امتحانات درست بیرون بیاییم . راه درست از امتحان بیرون آمدن ما چیست؟ این است که انقلاب درونی ایجاد کنیم; یعنی بیاییم و خودمان را تهذیب کنیم . کسانی که خود را تهذیب نکرده باشند سعادت پیدا نمی کنند . اگر هم که ایمان پدری و مادری داشته باشند، لقلقه زبان بیش نیست . چون صفات رذیله نمی گذارد که ایمان در درون انسان جلوه گر شود . هر کدام از صفات رذیله در وجود انسان یک حجاب بسیار بزرگی است که اطراف روح را گرفته است . ایمان روز به روز ضعیف تر می شود . هر مقداری که معاصی و صفات رذیله بیاید و حجاب ها بیشتر شود این ایمان ضعیف تر می شود .
اگر من خواسته باشم که ایمانم قوی باشد و سراسر وجودم را بگیرد، راهش این است که انقلاب درونی ایجاد کنم . انقلاب درونی چیست؟ تخلیه و تحلیه است . صفات رذیله را در مقام اصلاحش بربیاییم .
حضرت حق در قرآن مکرر می فرماید: «قد افلح من تزکی » یا «قد افلح من زکیها و قدخاب من دسها» ; رستگار شد آن کسی که خودش را تزکیه کرد; یعنی صفات رذیله را از وجودش دور کرد و خود را محلای به صفات حمیده کرد و خودش را مؤدب به آداب اسلامی کرد . چنین شخصی «اتقی » است، «اکرم عندالله » است، «اسعد» است و «اکمل من جمیع الابعاد» است .
راهش این است که انسان این کتب اخلاقی را بردارد و مطالعه کند، ببیند آن صفات رذیله ای که در وجودش هست چیست؟ کتاب های اخلاقی، هم درد را بیان کرده و هم دوا را بیان کرده است . انسان درد را ببیند، دوایش را هم ببیند و خودش را معالجه کند . این یک راهش است . برای اصلاح خود و انقلاب درونی یک راه دیگر هم وجود دارد . آن چیست؟ توسلات و توجهات به حضرت بقیة الله، روحی له الفداء . از حضرت بخواهد . انسان یک توبه و انابه از اعمال و رفتار و گفتارش بکند، بعد توسلات به حضرت بقیة الله داشته باشد . مخصوصا اگر بشود یک ربع ساعت، ده دقیقه، نیم ساعت قبل از اذان صبح بلند شود، دو رکعت نماز بخواند، یک سلامی به امام زمان بدهد و خود را بیندازد در دامن امام زمان . یابن رسول الله کمکم کن، من راهی ندارم، چاره ای ندارم، اسیر نفسم، اسیر شیطانم . شیطان داخلی و خارجی من را محاصره کرده و دستبند به من زده است . تو نجاتم بده، حضرت عنایت می کنند، توفیق می دهند، توجه می کنند . امام زمان - به ذات احدیت قسم - احدی از موجودات را فراموش نمی کنند، نه من و شما را، نه ملائکه را، نه حیوانات را، نه سایر مخلوقات را . خودشان فرموده اند: «انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم » ; من شما را رها نکرده ام . امام زمان اشراف دارد . احاطه قیومی بر عالم وجود دارد . «لولا الحجة لساخت الارض باهلها» . حضرت محیط هستند، می دانند، می بینند، صد درصد متوجه هستند . شما یابن الحسن را در جمیع احوال فراموش نکن، در همه گرفتاری ها فراموش نکن .
این تذکر را هم عرض بکنم; اوضاع خیلی خوبی نیست برادر من . من می دانم مکرر از بعضی از بزرگان نقل شده است . خودم چیزی ندارم لکن شنیده ام بزرگان فرموده اند: «فرج حضرت خیلی نزدیک است » و همین طور هم هست . الان خیلی از اشخاص از غربال در می روند و می افتند پایین و فسادشان ظاهر می شود و از خط ولایتی ها خارج می شوند . حواستان جمع باشد که مبادا از غربال خارج شوید، مقام رهبری هم - که خدا ان شاءالله حفظشان کند - مدتی قبل داستان مفصلی فرمودند که ما حصلش را عرض می کنم که: «فرج خیلی نزدیک بود لکن بداء حاصل شد .» همه باید بیشتر مقید باشند، متوجه باشند . یک توبه از اعمال گذشته و عزم و جزم بر ترک معصیت در آینده و داشته باشند . به نمازهای اول وقت و مخصوصا تسبیح حضرت زهرا (س) ؟ ! بعد از نمازها اهمیت دهند . چه آثاری دارد این تسبیح حضرت زهرا (س) . هم مشکل گشای امور دنیوی و اقتصادی، هم مشکل گشای امور معنوی و عرفانی است . از هر دو بعد آثار عجیبی برای تسبیح حضرت زهرا (س) است . این را فراموش نکنید و روزی صد مرتبه هم استغفار داشته باشید .
این روزنامه ها، این مجله ها و این هفته نامه ها، اینها زیاد است . همه را بخواهی ببینی که نمی توانی . بعضی ها را هم که نمی توانی . اگر بگوییم که جوان ها هم به کلی اینها را مطالعه نکنند که نمی شود، باید اهل اطلاع باشند، از اوضاع جهان اطلاع کمابیشی داشته باشند . یک روزنامه، دو روزنامه، یک مجله که اعتماد به آن داری، اینها را مطالعه کن . اخبار را هم در 24 ساعت یک دفعه که اخبار سراسری می گوید گوش بده . بقیه اش را به کارت بچسب . الان موقع ترقی شماست، الان موقع تعالی شماست . الان موقع سرمایه اندوزی شماست . عمرتان را ضایع نکنید . ما نفهمیدیم، کسی به ما تذکر نداد . عمرمان ضایع شد و هیچ ترقی و تعالی نداشتیم . اما شما عمرتان را ضایع نکنید، هدر ندهید . در مجالس و محافل نشستن و صحبت کردن و اشخاص را بزرگ و کوچک کردن فایده ای ندارد . یک روزنامه مطالعه کن . یک ساعت، نیم ساعت هم اخبار سراسری را بشنو و بقیه اش را به کارت بچسب . جدیت در تحصیل، جدیت در کسب و کار داشته باش و در مسائل سیاسی هم چشم بسته تبعیت کن از مقام رهبری . راه سعادت این است . راه تکامل این است . راه رضایت امام زمان این است . خدا می داند، آنچه من بین خود و خدای خود فهمیدم این است که برای شما عرض می کنم و همین مطلب را در قبر جواب می دهم . منظور این است، غنیمت بشمارید، در تمام مشکلات، چه مشکلات مادی باشد، چه معنوی باشد، چه اقتصادی باشد، اجتماعی و سیاسی باشد، در هر مشکلی که وارد شدید «یابن الحسن، یابن الحسن » را فراموش نکنید . امام زمان ملجا ماست، امام زمان پناهگاه ماست، سرپرست ماست . خودشان فرمودند: «نحن صنایع ربنا و الخلق بعد صنایعنا» . نمی گویم به سایر ائمه و امام زاده ها و سر قبور مؤمنین، اولیای الهی، شهدا، علما، نروید، این را نمی خواهم بگویم . می خواهم بگویم هر حاجتی که شما دارید، زیر نظر امام زمان باید به دست شما برسد . چون یگانه کسی که واسطه فیض است و می تواند در عالم وجود، افاضه کند حضرت بقیة الله است . سلام شما به سایر ائمه اهل بیت (ع)، سایر امامزاده ها، علما، شهدا هم به اجازه امام زمان است .
اهل بیت، ائمه اطهار (ع) دستور می دهند به فرزندشان حضرت بقیة الله (ع)، امامزاده ها تقاضا می کنند و بزرگان هم همینطور . یکی از اولیای الهی نقل کرده اند که حاجتی داشتم و مدت زیادی متوسل به امام زمان (ع) می شدم و ختمی گرفته بودم، یک شب خواب دیدم که حضرت بقیة الله (ع) نشسته اند و نامه های زیادی به محضر ایشان آورده اند، حضرت یکی یکی نامه ها را می دیدند و همه را می گذاشتند کنار . بعد یکی از نامه ها را که برداشتند، باز کردند و بوسیدند و به چشمشان گذاشتند و گذاشتند کنار . عرض کردم: یابن رسول الله اینها چیست؟ فرمودند: دوستان ما به امامزاده ها و اولیای الهی متوسل شده اند و آن بزرگواران برای من نامه نوشته اند که کار ایشان را اصلاح کنم . گفتم: یابن رسول الله آن نامه ای را که بین همه نامه ها بوسیدید و به چشمتان گذاشتید چه بود؟ گفتند: این نامه را عمویم حضرت ابوالفضل نوشته بود . چون آن بزرگوار نوشته بود من بوسیدم و به چشمم گذاشتم . منظور این بود که همه کارها زیر نظر امام زمان باید اصلاح شود که ملجاء ماست، امام ماست، معشوق ماست . خدا می داند من در بسیاری از مشکلات علمی همینطور کتاب را گذاشتم کنار و گفتم یابن رسول الله کمکم کن . خدا شاهد است مکرر، یکدفعه حواسم جمع شد، متوجه شدم مطلب خیلی روشن است، خیلی هویدا است .
این داستان را یکی از آقایان، نقل می کرد الان هم در تهران هست، گفت: یکی از دانشجویان مؤمن متقی خیلی خوب در خارج از رفیقان ما بود . چند سالی مشغول تحصیل بود و آمد تهران . بعد از برگشت دیدیم خیلی امام زمانی شده است . البته زمانی که پیش ما هم بود امام زمانی بود، اما آنجا خیلی قوی تر شده بود و علاقه و توجهش به امام زمان بیشتر شده بود . و همواره یابن رسول الله و یابن الحسن می گفت . گفتیم: آیا نکند کاسه داغ تر از آش شده اید؟ شما از ما جلو می زنی، گفت: من یک چیزی دیدم . گفتم: چه دیدی؟ گفت: ما چند سال در خارج بودیم و مشغول تحصیل در رشته طب . سال گذشته در سالن امتحانات قرار گرفتم، موقعی که سؤالات را دادند، من نگاه کردم، دیدم چیزی به ذهنم نیامد . سؤال اول، چیزی به ذهنم نیامد . یک مقداری فکر کردم و گفتم من که چیزی نفهمیدم . رفتم سراغ سؤال دوم، دیدم این را هم نفهمیدم . سؤال سوم و چهارم که ده تا سؤال بود . هیچ کدامشان به ذهن من نیامد . سرم را گذاشتم روی نیمکت و فکر کردم . دیدم رفقا و هم کلاسی ها همه مشغول هستند و سؤالات را حل می کنند و من همینطور مانده ام . بعد به ذهنم آمد: خوب، من حالا چند سال است اینجا هستم و حالا نتیجه کارم را می خواهم بگیرم . سه، چهار سال جوانی ام را اینجا مصرف کردم و حالا هیچ چیز به ذهنم نمی آید . خیلی ناراحت شدم . یکدفعه یادم آمد که شما می گفتی در موقع گرفتاری ها متوسل به امام زمان شو . می گوید: متوسل به امام زمان شدم و منقطع شدم از هر جهتی شروع کردم: «یابن الحسن، یابن الحسن » ، کمکم کن! آبرویم در معرض خطر است . مضطربم، چه بکنم؟ بعد گریه و بدنم شروع کرد به تکان خوردن . چند نفر اطراف متوجه شدند . گفتم: چیزی نیست . خود را نگه داشتم و قلبا متوجه به امام زمان بودم . یکدفعه مثل اینکه بدنم تکانی خورد و گرم شد . به سؤالات نگاه کردم، دیدم اولی خیلی عالی است . فورا حل کردم . در ظرف نیم ساعت تمام آن ده سؤال را حل کردم و رفتم ورقه امتحانی را دادم . فردا فرستادند دنبال من که بیا اینجا . گفتند، شما با یکی از این اساتید مربوط بودید؟ گفتم: نه، هیچ کس . گفتند: نمی شود، شما با یکی از این اساتید مربوط بودید . گفتم خدا می داند نه . به حضرت موسی قسم، به خدای موسی، به حضرت عیسی قسم ابدا نه . گفتند: امکان ندارد، همه دانشجویان چهار تا پنج، شش تا از سؤال ها را جواب دادند . چهار خطا داشتند، شش خطا داشتند . شما یکی از سؤال ها را هم خطا نکردی . تمام را جواب دادی . گفتم: کس دیگر مرا کمک کرد و جریان را گفتم و منقلب شدند . لذا حالا من در تمام مشکلات «یابن الحسن » را فراموش نمی کنم و می دانم که آقا من را فراموش نمی کنند . ما آقا را فراموش می کنیم لکن آقا ما را فراموش نمی کنند .
برادران در تمام مشکلات «یابن الحسن » را فراموش نکنید .
خدایا قسمت می دهیم به عزت محمد و آل محمد، فرج امام زمان نزدیک بگردان . موانع ظهورشان را برطرف بفرما . قلوب همه ما را به نور ایمان و معرفت و تقوا و ولایت و خلوص منور بگردان . اسامی همه ما را در طومار اصحاب و انصارشان ثبت و ضبط بفرما . خدایا قسمت می دهیم به عزت محمد و آل محمد، مشکلات این جوان ها، پسرها، دخترها را به نحو احسن حل بفرما . خدایا کسانی که خدمت به اسلام و قرآن و نظام می کنند مخصوصا مقام رهبری در کنف ولی عصر محصور و محفوظشان بدار و صلی الله علی محمد و آل محمد .
به گزارش فرهنگ نیوز ، آیت الله نزدیک به ۵ ماه روی تخت بیمارستان ماند، هر روز اخباری از بهبود و گاها وخامت بیماری اش به گوش می رسید اما در آخر خبری که هیچ کس دوست نداشت آنرا بشنود منتشر شد.
«آیت الله مهدوی کنی
دار فانی را وداع گفت» این همان خبری بود که به سرعت و طی چند دقیقه به
سرخط اصلی خبرگزاری ها و رسانه های کشور تبدیل شد.
یار دیرین امام
یکی از روحانیون خاص در طول انقلاب محسوب می شد. آیت الله که در اوج
مسئولیت و مشهوریت زمانی که احساس کرد باید در جبهه دیگری مشغول باشد، همه
چیز را رها کرد و به میدان دانشگاه و دانشجوپروری رفت.
حال مردی که
دانشجویان همیشه در جلسات اخلاق دانشگاه وی را با چهره ای خندان می دیدند
به خواسته ای که پیش از بیماری مطرح کرده بود خواهد رسید؛ آیت الله می
خواست در کنار مزار ملا علی کنی در شاه عبدالعظیم حسنی دفن شود.
اما ملاعلی کنی کیست که آیت الله محمدرضا مهدوی کنی میخواست در کنار مزار او آرام گیرد؟
مجتهد و عالم ربانی آیت اللّه حاج ملا علی کنی از جمله شخصیت های بزرگ و نامی جهان تشیع در عصر قاجار به شمار می آید.
ملا علی کنی فرزند میرزا قربانعلی آملی در سال ۱۲۲۰ هجری قمری در محله «کَن» واقع در شمال غرب تهران دیده به جهان گشود
او
پس از سعی و تلاش در مکتب، در اندیشه حضور در حوزه علوم دینی بود، لیکن با
مخالفت خانوادهاش روبرو گردید و در آغاز به صورت مخفیانه به درس مشغول شد
و سپس با کسب رضایت آنان راهی حوزه تهران شد و از آن جا به اصفهان رفت و
در آن شهر از محفل درس استادی چون سید اسدالله اصفهانی استفاده کرد.
وی
پس از استفاده از کلاس های درس علمای اصفهان خود را آماده رفتن به حوزه
علمیه نجف اشرف کرد تا از اساتید ارزشمند این حوزه بهره مند شود.
در
نجف اساتید بزرگی همچون شیخ محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر و شیح حسن
کاشف الغطا و شیخ مشکور حولاوی نجفی در انتظار شاگرد بودند که تنها چند سال
بعد تبدیل به مشهورترین عالم تهرانی شد.
ملا علی کنی همزمان با
حضور در حوزه علمیه نجف راه به حوزه علمیه کربلا نیز که در آن دوران دارای
مکتبی علمی بود، در پیش گرفت و در جوار آستان مقدس حضرت امام حسین علیه
السلام از محضر دو استاد برجستهای چون شریف العلماء مازندرانی و سید
ابراهیم قزوینی معروف به صاحب ضوابط کسب فیض کرد و دوره عالی فقه و اصول را
گذراند.
آقای طباطبایی حائری هم حجره ای ملا علی کنی از دوران سخت
تحصیل چنین یاد میکند: «در ایام طلبگی که به نجف اشرف آمده بودم من و آقای
شیخ عبدالحسین شیخ العراقین و آخوند ملا علی کنی در یک حجره از مدارس حوزه
علمیه در نهایت فقر و فاقه بسر میبردیم و فقیرتر از همه حاجی کنی بود که
هر هفته یک شب به مسجد سهله میرفت و از گوشه و کنار مسجد ـ بدون این که
کسی بفهمد ـ نان خشک جمع میکرد و به مدرسه میآورد و گذران هفته را از آن
ها میکرد!
حاج شیخ علی کنی در سفری که به مکه مکرمه و مدینه منوره
انجام داد در راه بازگشت، به همراه میرزا محمدحسن شیرازی (میرزای بزرگ) به
سوی شام آمده، تا بارگاه حضرت زینب علیهاالسلام را زیارت کند و آن دو وقتی
به حرم مطهر وارد شده از غربت آن مکان بسیار متأثر شدند، زیرا گرد و غبار
زیادی بر آستان مبارک و اطراف ضریح نشسته بود.
به سرعت دست بکار
شده، به نظافت آن جا پرداختند و با گوشه عبای خویش خاک و خاشاک را از حرم و
ضریح مطهر زدودند و آن جا را تمیز کردند.
یکی از دوستان نزدیک ملا
علی کنی پیرامون زهد و دوری از زخارف و دلبستگیهای دنیا که در زندگی شیخ
انصاری به چشم میخورد، چنین میگوید: «حدود بیست سال در کربلا با او دوست و
معاصر بودم. اثاثیهای جز یک عمامه نداشت که آن را شب های تابستان فرش
خویش قرار میداد و هنگامی که از محل سکونت بیرون میرفت آن را عمامه سر
خویش میکرد»
حکایاتی عجیب از زندگی ملاعلی/ کسی که ناصرالدین شاه از او وحشت داشت
بسیاری
از مورخان تاریخ معاصر ایران بر این نکته اعتراف دارند که ناصرالدین شاه
قاجار از عظمت و نفوذ آیت الله کنی فوق العاده بیم و ملاحظه داشت و این امر
حاکی از قدرت معنوی، نفوذ کلام، پیوند با مردم و شجاعت آن مرجع دینی است.
عالمی که با تحقیر و شکستن قدرت پوشالی کارگزاران ظالم، سایه حمایت خویش را
بر مردم ضعیف گسترده بود. در این مقال به نمونههای درخشانی از شجاعت و
غیرت دینی او اشاره میکنیم:
میرزا محمدمهدی لکهنوی مینویسد: «اینک
حکم محکم ایشان مشابهت دارد. از سلطان و شاهزادگان و امرا کسی را جرأت آن
نیست که بیاذن ایشان اقدام بر تکلم نماید و یا بیمشورت ایشان اجرای مطلبی
بنماید. امرای عصر حتی ناصرالدین شاه قاجار از وی خائف میبودند و شاه
مذکور مکرر به خانهاش به جهت ملاقات میآمد».[۱۸]
نوشتهاند: «روزی
ناصرالدین شاه به منظور شکار، به همراه اطرافیانش از دروازه شهر خارج شد.
هنوز مسافتی را طی نکرده بود که از دور نگاهی به پایتخت کرد و در فکر
فرورفت. پس از آن بیدرنگ از شکار منصرف شد و به تهران بازگشت. یکی از
درباریان سبب انصراف شاه را از شکار جویا شد. شاه در پاسخ گفت: چون از
دروازه بیرون رفتم، نگاهم به شهر و دروازه افتاد، این فکر در نظرم آمد که
اگر حاجی ملا علی کنی امر نماید درِ این دروازه را بر روی من ببندند و باز
نکنند، من چه خواهم کرد! از این رو ترس و وحشت مرا فراگرفت و گفتم برگشتن
بهتر است»
کردار مغایر با دین و همکاری ذلت آور با بیگانگانی چون
روس و انگلیس از شاه چهره کریه و خائنی ساخته بود؛ بدان حد که حاجی درباره
او میگفت: «او ناصرالدین شاه (یاری کننده دین) نیست، بلکه ناصرالکفر است»
روزی
شاه از ملا علی میپرسد بر اساس حدیث «علماء امتی افضل من انبیاء بنی
اسرائیل» «علمای امت من از پیامبران بنی اسرائیل برترند) شما باید لااقل
همان کارهایی را بکنید که آن پیامبران میکردند. مثلاً آیا شما میتوانید
مانند حضرت موسی عصایی را اژدها کنید؟! حاجی بدون تأمل و درنگ در پاسخ
میگوید: آری، اگر شما ادعای خدایی کنید ما هم عصا را اژدها خواهیم کرد!؟
همچنین
نقل کرده اند روزی نایب السلطنه، کامران میرزا پسر ناصرالدین شاه و وزیر
جنگ و حاکم تهران برای انجام کاری در منزل حاج ملا علی کنی حضور یافت. در
ضمن صحبت، حاجی با عذرخواهی فرمود: «خیلی ببخشید، من پایم درد میکند و
ناچارم آن را دراز کنم!» کامران میرزا که مردی خودخواه و خودپسند بود،
احساس کرد ملا علی کنی قصد بیاحترامی به او را دارد و برای این که تلافی
کرده باشد، گفت: اتفاقاً بنده هم پایم درد میکند و اجازه میخواهم آن را
دراز کنم!
آیت الله کنی با فراست و هوشیاری تمام متوجه منظور نایب
السلطنه شد و برای آن که او را خوب ادب کرده باشد فرمود: «من اگر ناچارم
پایم را دراز کنم، علتش این است که دستم را کوتاه کردهام، ولی فکر نمیکنم
شما در وضعی باشید که لازم باشد پایتان را دراز کنید»
نظر سفیر آمریکا درباره ملا علی/ «اگر شیخ بخواهد همه مارا می کشند!»
آیت ملا علی الله کنی در قلب همه جای داشت. علاقه و محبت درونی مردم به این پیشوای سترگ در تمام حالات هویدا بود.
ساموئل
گرین ویلر بنجامین (نخستین سفیر آمریکا در ایران) در خاطرات خود چنین
مینویسد: «بزرگترین مجتهدی حالیه که به منزله رئیس عدالتخانه حالیه ممالک
فرنگ است حاجی ملا علی کنی است. حاجی ملا علی شخص مسنی است و ظاهراً مایل
به تجمل نیست بلکه میل به سادگی زیاد دارد.»
سفیر وقت آمریکا ادامه
می دهد: «اگر چه املاک او زیاد است مع هذا نمیخواهد جلال و ظاهر سازی به
خرج دهد. وقتی در کوچهای راه میرود بر قاطر سفیدی سوار میشود و فقط یک
نفر نوکر دارد، اما جمعیت از هر طرف کوچه به جلوِ او ازدحام میکنند مثل
این که وجودی ملکوتی است. اگر یک کلمه بگوید میتواند اعلیحضرت را از سلطنت
خلع کند. سربازهایی که در سفارت ممالک متحده آمریکا قراول میکشیدند به من
گفتند که اگر چه ما برای حفظ وجود شما اینجا فرستاده شدهایم، اما اگر
حاجی ملا علی امر کند همه شما را میکشیم»
مبارزه با امتیاز استعماری/ نامه ای که «رویتر» را بیچاره کرد
در
هیجدهم جمادی الثانی ۱۲۸۹ ق قراردادی میان ناصرالدین شاه و نماینده بارون
ژولیوس دورویتر ـ سرمایه دار انگلیسی ـ به امضا رسید که در صورت اجرا تسلط
کامل اقتصادی و به دنبال آن تسلط سیاسی انگلستان بر سرتاسر ایران برقرار
میشد. این امتیاز که کشور را در اندک زمانی تحت استعمار بریتانیا قرار
میداد، از نمونههای فوق العادهای بود که میتوان آن را کودتای اقتصادی
نامی.
کارگردان اصلی و بانیان پشت پرده در اعطای امتیاز، دو روشنفکر
بیخردی بودند که به موجب غرب باوری و مطامع شخصی خویش، کشور را به
سراشیبی هلاکت و سقوط کشاندند. این دو خائن میرزا حسن خان سپهسالار
(مشیرالدوله) و میرزا ملکم خان ناظم الدوله بودند که با اخذ رشوه کلان،
زمینه اعطای تمام ثروت و منابع طبیعی و اقتصادی کشور را به یک سرمایهدار
خارجی فراهم کردند.
به موجب این قرارداد امضا شده، تأسیس راه آهن از
دریای خزر تا خلیج فارس علاوه بر حق تصرف کلیه زمین های واقع در مسیر،
دایر کردن راه آهن شهری، بهرهبرداری از همه معادن، از جمله زغال سنگ، نفت و
آهن و سُرب، بهرهبرداری از جنگل های ملی در سراسر مملکت و وصول انحصاری
حقوق گمرکی و به طور خلاصه کلیه منابع ثروت ملی ایران به رویتر واگذار شد.
«لرد
کرزن» این امتیاز را چنین توصیف میکند: «...موقعی که متن این قرارداد
منتشر گردید، نفس اروپا از حیرت بند آمد، زیرا تا آخر تاریخ در صحنه
معاملات بین المللی چنین امری سابقه نداشت که پادشاهی تمام ثروت های زمینی،
زیرزمینی و کلیه منابع طبیعی و پولی و اقتصادی کشورش را بدین سان مفت و
دربست در اختیار یک سرمایهدار خارجی گذاشته باشد»
«لس یر»
سیاستمدار فرانسوی مینویسد: «برای شاه جز هوا چیزی باقی نگذاشتهاند!» از
سویی دیگر، سران روسیه تزاری با خشم و نفرت از امضای این قرارداد، از این
که از قافله امتیازگیران عقب مانده بودند، به شدت اعتراض کردند.
حاج
ملا علی کنی با رهبری مبارزه علیه امتیاز رویتر، افکار عمومی مردم را در
جهت لغو امتیاز هدایت کرد. نامه اعتراض آمیز و کوبنده او به شاه، سند زنده
تیزبینی و آگاهی آن مرجع شیعه بوده و قدرت تشخیص و توانایی درک مسائل
پیچیده سیاسی او را بر همگان روشن میسازد.
نفوذ کلام و اقتدار
مردمی حاجی کنی، خیزش و حرکت مردم پایتخت را به دنبال داشت. سیل خروشان
ملت، آماده عمل به دستور مرجع شجاع خویش شدند و برای انجام تکلیف از هیچ
گونه جانفشانی و مجاهدت دریغ نورزیدند. لغو امتیاز و برکناری محمدحسین خان
سپهسالار از صدراعظمی دو خواستهای بود که علما و مردم بر آن اصرار داشتند؛
بدان حد که پس از بازگشت ناصرالدین شاه از سفر اروپا و به محض پیاده شدن
از کشتی و ورود به بندر انزلی، استقبال کنندگان درباری، بیداری و خیزش مردم
به رهبری روحانیون را گزارش داده، به او فهماندند که اگر صدراعظم همراه
شما وارد تهران شود، شورش عظیمی در پایتخت برپا خواهد شد.
به این
سبب شاه در مرحله نخست سپهسالار را از مقام صدراعظمی عزل کرد و او را در
رشت قرار داد و خود رهسپار تهران گردید و سپس در دهه آخر رمضان ۱۲۹۰ ق
بطلان قرارداد به طور رسمی اعلان شد و سرانجام تلاش عالمانی چون ملا علی
کنی و حمایت و حضور مردم وظیفه شناس جامه عمل پوشید و ورقی زرین بر تاریخ
پرافتخار مرجعیت شیعه و پیوند امت با روحانیت افزوده شد و اقتدار علمای
متعهد را عیان ساخت.
آثار علمی و اخلاق ماندگار ملا علی کنی
این عالم بزرگ به عنوان یکی از قطب های علمی مرجعیت شیعه شناخته می شد که همواره جایگاه علمی رفیع وی مورد توجه دیگر علما قرار داشت.
از جمله کتاب های به یادگار مانده از ملا علی کنی عبارت است از:
ارشاد
الأمّه، ایضاح المشتبهات، تحقیق الدلائل فی شرح تلخیص المسائل (شامل مباحث
مستقلی چون کتاب البیع، کتاب الخیارات، کتاب القضاء و کتاب الشهادات کتاب
الطهاره و کتاب الصلاه)، تلخیص المسائل، توضیح المقال فی علم الدرایه
والرجال، حاشیه بر قواعد، رسالهای در استصحاب، رسالهای در اوامر و نواهی،
رسالهای در مفاهیم و مواعظ حسنه.
اما در این میان، اشتغال به مباحث علمی و سیاسی هیچگاه آن عالم وارسته را از رسیدگی به امور مردم دور نکرد.
رسیدگی
به ضعیفان، دستگیری از مستمندان و تلاش در پی رفع گرفتاری نیازمندان از
صفات بارز ملاعلی کنی بود. او چون پدری دلسوز، بسیاری از یتیمان درمانده را
تحت تکفل قرار داده و برای گذران زندگی آنان مقرری مناسبی در نظر گرفته
بود و همچنین برای حل مشکل بیمارانی که بنیه مالی ضعیفی داشتند، مکان هایی
را به منظور پرداخت پول داروها در نظر گرفته بود تا آنان با دریافت مبلغ
آن، به درمان خود اقدام کنند.
ساخت آب انبار و کاروانسرا به منظور
رفاه و آسایش قافلهها ـ چون کاروانسرایی در خاتون آباد ـ نیز از خدمات
عمومی و عام المنفعه حاجی بود. مُهر آیت الله کنی سند اعتبار اسناد بشمار
میرفت. معامله کنندگان برای معتبر ساختن کاغذ و سند معامله خویش به در
خانه او رفته، سند خود را با مُهر مبارکش اعتبار میبخشیدند.
درگذشت و آرام گرفتن در جوار عبدالعظیم حسنی
این
مرجع وارسته، فقیه دلیر و همراز محرومان در بامداد روز پنجشنبه ۲۷ محرم
۱۳۰۶ ق به دیار باقی شتافت و دنیای فانی را وداع گفت. تهرانی های مؤمن در
روز یکشنبه اول صفر ۱۳۰۶ پیکر مطهر او را تشییع نمودند و تابوت پرنور او را
تا مدفنش در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری بر دوش گذاشته، با او وداع
کردند.
پس از آن نیز مردم مسلمان ایران بخصوص اهالی تهران در غم رحلت پیشوای خویش سه روز به عزاداری و نوحه سرایی پرداختند.
بنابر
این گزارش، با بررسی گوشه ای از خدمات ارزنده آیت الله ملا علی کنی به
ایران و اسلام می توان فهمید که چرا آرزوی قلبی آیت الله دیگری از وادی کن
این بود که در کنار او آرام گیرد.
بدون شک خدمات آیت الله محمد رضا مهدونی کنی نیز مانند ملا علی کنی در تاریخ انقلاب اسلامی و ایران ماندگار خواهد شد.