علویون

علویون

علویون فاز 5 اندیشه
علویون

علویون

علویون فاز 5 اندیشه

"مسعود مددخانی "جانباز آمر به معروف به خیل شهدا پیوست

"مسعود مددخانی "جانباز آمر به معروف به خیل شهدا پیوست

جانباز بسیجی آمر به معروف «مسعود مددخانی» بعد از 19 سال تحمل درد جانبازی در بیمارستان بقیه‌الله تهران به شهادت رسید.

به گزارش فرهنگ نیوز ، جانباز بسیجی آمر به معروف «مسعود مددخانی» 2 روز گذشته بعد از 19 سال تحمل درد جانبازی در بیمارستان بقیه‌الله تهران به شهادت رسید و پیکر مطهرش ساعت 9 صبح امروز (18 فروردین) از محله ستارخان واقع در خیابان شادمهر، خیابان شهید رضا استوار، خیابان راستان، بن‌بست میرزمانی به سمت گلزار شهدای بهشت زهرا(س) تشییع می‌شود.

فارس-شهید مددخانی در سال 1374 در حین اجرای فریضه امر به معروف دچار ضایعه نخاعی شد. وی در طول این سال‌ها 4 بار مورد عمل جراحی قرار گرفت و در نهایت روز گذشته  در سن 45 سالگی به شهادت رسید.

گر برادری در میان جیش العدل‌ها داشتم...

حبیب احمدزاده نوشت:

اگر برادری در میان جیش العدل‌ها داشتم...

"باز هم فکر می کنم، حتما اگر برادری در میان جیش العدل ها، داعش ها ، القاعده ها.... می یافتم چنین نامه ای را برایش می نوشتم." این پایان تازه‌ترین یادداشت حبیب‌ احمدزاده است.
 
به گزارش فرهنگ نیوز ، حبیب‌احمدزاده نویسنده و فعال فرهنگی، یادداشت قابل‌تاملی در مورد واقعه اخیر دربند شدن سربازان ایرانی به دست گروه جیش‌العدل نگاشته است. متن این یادداشت به این شرح است: 
 
چند وقتی  است که  به مانند همه مردم ایران و  دیگر انسان دوستان در جهان به مرزبانان و سربازان جوانی فکر می کردم که به اسارت  برده شده‌اند و به این که اگر در میان  این گروه جیش العدل، دوست یا برادری داشتم به او چه می گفتم. این ماجرا قبلا هم برای همه پیش آمده. در همان اوایل انقلاب که اکثریت صادقانه راه می جستند تا شاید خدمتی کنند وعده ای با همان قدر شاید صداقت، در این میان زیرعلم های ناشناخته سینه زدند و ناگاه و کم کم در سرازیر راهی نابازگشت قرارگرفتند و انرژی ها و چه بسا زندگی ها که نابود کردند و نابود شدند.
 
و همیشه این سوال را داشتم که چرا از گذشتگانمان پند نمی گیریم و بسان جماعتی که نتیجه مرگباراعتیاد را در کنارشان بارها و بارها دیده اند ، باز هم گرفتار توهم رهایی و آرامش بخشی این مواد خطرناک  می شوند، افرادی  نیز به نام عدالت  و آزادگی جان افراد را در کوچه و بازار میگیرند، بیگناهانی که حتی طرف دعوای ظاهریشان نیز محسوب نمی شوند و اینگونه بود که شاید این  متن را خطاب به آن برادر ناشناخته در جیش العدل می نوشتم:
 
سلام برادرم
در راهی که امروزه  تو در پیش گرفته ای صادقانه و شفاف تنها دو گمان برایت  دارم، گمان اولم آن است که در این راه که می روی دستور از بیگانه ای می گیری که او را به خود از ما نزدیکتر می دانی.
و فرض دوم آن است که گرچه رهبرانت چنین اند ولی خود صادقی و سعی در به کرسی نشاندن تفکری داری که حاضری بابت آن جانت را نیز بپردازی.
 
اول به فرض اولم می پردازم:
اگر کسی هستی که گمان داری که در این بازی گرگان، تو نیز برگ برنده ای هستی که خودت را به مقدار فروخته ای، باید بگویم که سخت در اشتباهی. زمانه از این برگ های برنده که از همان بدو روییدن، حتی نزد خریدارانشان  به برگ خزان تبدیل می شوند به خود بسیار دیده. 
 
به یکی از این افراد که همانند تو راه خطا برگزید و گمان داشت که اصوات جیرجیرک های آن شب شوم توطئه و نیرنگ همه صداهای دیگر را تا ابد خواهد پوشاند، اشاره ای از درون اسناد دولت انگلیس خواهم داشت. اسنادی که چند روزی بیشتر نیست که در کتاب «گزارش های مستر چیک از رویدادهای فارس و بوشهر در جنگ جهانی اول» توسط «افشین پرتو» ترجمه و به دبیری دوست محققم «سید قاسم یاحسینی» توسط حوزه هنری بوشهر در اختیار همه قرار گرفته است.
 
شاید بدانی که یکی از بزرگترین مراکز جمع آوری اسناد جهان، مرکز اسناد وزارت امورخارجه  در کشور انگلیس است.
 
در میان این سندهای انباشته شده، سندهایی در مورد ایران از روزگار پادشاهی شاه تهماسب صفوی تاکنون وجود دارد. و در میان این سندها، نوشته های منظم هفتگی از کنسولگری انگلیس در بوشهر یافت شده که مربوط به  گزارشات محرمانه مستقیم و بدون دخل و تصرف «ویس کنسول» انگلیس در بوشهر با نام «هربرت چیک» است که در هنگامه درگیری های جنگ اول جهانی و تصرف بوشهر و درگیری با مجاهدان وطن پرست تنگستانی و دشتستانی آن منطقه نوشته و چون این اسناد پس از حدود یکصدسال در اختیار عامه قرار می گیرد حاوی نکاتی است  که سوالاتی ناگشوده را پس از یک قرن پاسخ می دهد و آن چگونگی و انگیزه های راستین قاتل رئیسعلی دلواری و قتل او از پشت سر در هنگامه نبرد رودررو با انگلیسی ها در بوشهر به دست شخصی به نام «غلامحسین تنگکی» است. انگیزه هایی که تاکنون به رقابت شخصی و حتی عشقی این دو نسبت داده می شد.
 
چند سند را برایت می خوانم تا بدانی در آینده چه در انتظار اینگونه رفتارهاست و چگونه قابله تاریخ، روزی بی هیچ شرمی، اسناد واقعی دلایل اعمالمان را در انظار جهانیان، زایمان می کند.
 
مستر چیک، گرداننده اصلی و میدان دار عمل سیاسی و در واقع نظامی دولت بریتانیا در بوشهر خود از این شهر برای روسای بالاترش در صد سال قبل چنین نوشته  است:
 
پنج شنبه 5 ژوین 1915
 
رئیسعلی شخصیت شگفت انگیزی است. می گویند دشمن قسم خورده ی ماست . برخی هم او را آدم آرامی می دانند که کم تر از کوره در می رود ولی می گویند اگر خشمگین شود قدرت کنترل خود را ندارد. پیشتر سرش به کار خودش بود و کدخدایی می کرد و گاهی تجارت، ولی یک سالی است که روش زندگی اش را تغییر داده و در جستجوی راهی برای مطرح کردن خود است. قبلا فکر می کردم به دنبال نان و نوایی است و برای خموش ساختن او در این زمینه کارهایی کردم و پیغام هایی دادم، ولی گویا کارساز نبوده و او روز به روز بر تندروی خود می افزاید. دو سه نفری را در اطرافش برای کنترلش کاشته ام ولی آنها جرات زیادی برای برخورد جدی با او ندارند. (1)
 
پنجشنبه 27 اوت 1915
خبرها خوب نیست. تلاش برای هم پیمان شدن خان ها ادامه دارد و نیز کوشش  ما  برای ایجاد تفرقه میان آنها، باید یکی از آنها را از میان برداشت. یکی که از میان برداشته شود، چند روزی ادامه ی فعلی  ماجرا به تعویق میافتد.(2)
 
سه شنبه 1 سپتامبر 1915
به گمانم راه را یافتم. دیشب او را یافتم . میرزا رحمت لیلکی مرا به نزد او برد. صحبت ها انجام شد. غلام حسین پذیرفت. شاید هیچکس اشک نریخته ی مرا ندید. آن کس که باید کار را تمام کند، پذیرفت که چنین کاری را انجام دهد. نه تنها در این دیار بلکه در هر دیاری هر نوع آدمی پیدا می شود. پذیرفت و رفت. من و میرزا رحمت بازگشتیم. فهمیده بود در فکرم، اصلا صحبتی نکرد. برچنین مردمی حکومت کردن اسان است . به لقمه نانی خرسندند.... (3)
 
سه شنبه 8 سپتامبر 1915
در سیلاب دگرگونی ها حادثه ای روی داد. تمام شد. یکی رفت. رئیس علی کشته شد. میرزا رحمت لیلکی همه ی امروز را چشم به من دوخته بود و وقتی بعدازظهر خبر را آورد از سکوت طولانی ام تعجب کرد. هرگز شانه اش را نفشرده بودم. پس از پایان دوره ی طولانی سکوتم، شانه اش را فشردم. باید قهقهه سر می دادم، ولی نمی خواهم. آن کس را که برگزیده بودم کار را تمام کرد. در میان درگیری تیری و فریادی و مرگی... پایانی بر یک ماجرا. آدمی افتاده بر خاک که در خاک خواهد خفت. فرداها درباره ی او و من و آن خاک چه خواهند گفت. من و او جنگیدیم ولی فرداها درباره ی آن کس که تیر را انداخت چه خواهند گفت؟
بی حوصله ام. باید بروم پرسه ای بزنم. شبی شرجی و گرم است. از شهرهیچ صدایی نمی آید.(4)
 
***
می بینی تاریخ پس از صدسال فرضیه مبهم  قتل رئیسعلی دلواری به دست استعمارگران را به یک اصل تبدیل می کند. قتلی  که حتی آمرش برای فاعلش پشیزی ارزش قائل نیست. بر چنین مردمی حکومت کردن آسان است. به لقمه نانی خرسندند . لقمه نانی.
 
امروزه اسناد معاصران غلامحسین تنگکی با سرعت بسیار بیشتری بدست می آید. اسناد جاسوسی و فروختن مردم ایران توسط مسعود رجوی به صدام را از دید دوربین های مخفی کار گذاشته شده توسط بعثی ها به راحتی می توان در سایت ها مشاهده کرد (5) و شباهت عجیب این قدر ندانستن ارباب را آنجا که التماس های رجوی جهت درخواست دیدار دوباره  صدام، هر انسان آزاده ای را بفکر می برد که از کجا و به چه نامی می توان آغاز کرد و در نهایت به کجا رسید. یا سفر عبدالمالک ریگی به قرقیزستان جهت دیدار با آمران ویا هم پیمانانش.
 
شاید بگویی سندت درباره ملعبه بودن ما در دست بیگانگان چیست؟
 
می توانم براحتی بگویم نتیجه اعمالتان که جز دشمنان دین و آیین و انسانیت را خوشحال نخواهد کرد و دومین دلیلم بیانیه ایست  که صادر نموده اید.
 
آنجا که ناچار به خلاف گویی شده اید و پنج سرباز بی گناه ما را به دروغ  پاسدار نامیده اید تا به خیال خود نزد آمرین تان در کرانه جنوب خلیج فارس مژدگانی بیشتری بگیرید و یا آنکه باز مطالبه معاوضه پیکر درجه دار شهید ما را با  پیکر پنجاه همرزم خود کرده اید که باز هم می دانید چنین رسمی یعنی نگهداری کشته های مقابل در نزد ملت و دولت ایران هرگز نبوده و این رسم اسراییل و آن دولت غاصب است که جسد شهدای فلسطینیان را سال ها نگه داری می کند، و این همانندسازی، خود بازی تبلیغی دیگری است و نیز دیگر حرف های مربوط به سوریه که حتی خود معارضین درگیر در آن کشور چنین ادعاهایی را تاکنون مطرح نکرده اند...
 
راستی اگر این بیانیه برای خارج نشینان تنظیم نشده پس چرا چنین مطالب خلاف واقع مشهودی در آن نگاشته شده  که همه در ایران بدان واقف اند؟ آیا نویسندگان این بیانیه دوستانی در رسانه های پایین دستی خلیج فارس ما نیستند که تنها برای دلخوشی دوستان تکفیری شان همچون القاعده و مرهمی بر دردهای آنان چنین پاکی صفحات سفید را به سیاهی دروغ می ارایند.
 
لحظه ای بخود بیا. من حداقل مردانگی عبدالمالک ریگی را ارج می نهم  که  صادقانه از کشتار کودکان و زن و بچه های مسلمان  بلوچ و سیستانی احساس ندامت و پشیمانی کرد و شما دوستانش را ملتمسانه از ادامه این راه اشتباه بازداشت .
 
و اما فرض دوم:
برای آن برادری است که گمان می برد کشتن اسیر دست بسته و زنان و کودکان در حسینیه ها  و خیابان ها  بهشت برین را نصیبش می کند. و هرگز نمی خواهد بداند که  با این کار چگونه لبخند بر لبان شیاطین این جهان وآن جهان نقش می بندد.
 
عدالت، آزادی و اکنون متاسفانه «شهادت»، زیباترین و مقدسترین کلماتی است که با آن در جهان کنونی، جنایات رنگ و لعاب فریبنده به خود می گیرند. از چنگیز و هیتلر واستالین گرفته تا جرج بوش و صدام و شارون، همگی اعمال خود را در پس این دو کلمه زیبا پنهان می کردند و تو نیز با  جعل معنای کلمه شهادت این مثلث را تکمیل نموده ای...
 
مگر نه آنکه چنگیز به بهانه کشته شدن فقط چند قاصدش در ایران، میلیونها  نفر را در شهرهای سرراه قتل عام و از کله ها مناره ساخت؟
 
مگر نه آنکه هیتلر به بهانه ظلمی که در قرارداد تحمیلی ورسای و در پی آن نابودی اقتصاد بر ملت  آلمان رفته بود و نیز نداشتن فضای حیاتی زندگی برای ملتش، چنان افسار گسیخته به دیگر کشورها تاخت که حیات دهها میلیون انسان بیگناه در جنگ دوم جهانی را به نابودی کشاند؟
 
مگر نه آنکه استالین ظلم صدها ساله توسط  رژیم تزاری و اربابان به  کشاورزان در کلخوزها و بردگی کارگران در کارخانه های روسیه را بهانه ای برای پاکسازی های قومی و ارسال مردمان مخالف به گولاگ ها و سیبری قرارداد؟
 
مگر بوش پسر به بهانه انهدام ساختمانهای تجارت جهانی در نیویورک و کشته شدن دوهزار و پانصد انسان واقعا بیگناه، به نابودی زیرساختهای دو کشور افغانستان و عراق همت نگماشت و میلیونها شهروند بیگناه  این دو کشور را به کام مرگ نفرستاد؟
 
و مگر صدام به بهانه عنوان یک رودخانه مرزی که با هرنوع نامگذاری، بی تفاوت براهش ادامه داده و شیرینی آبش را به شوری دریا هدیه میدهد، صدها هزار مردمان دو کشور برادر ایران و عراق  و بعدها با بهانه های واهی دیگر بیشماری از مردم  کویت را به کام مرگ نفرستاد؟
 
و در آخراریل شارون به بهانه برگشت یک قوم پس از شش هزار سال به وطن موعود و افسانه ایش و ظلمی که برملت یهود در تاریخ غرب رفته، عملا حق زندگی شش هزار ساله ملت فلسطین را در همان سرزمین غصب نکرد و صدها برابر آن  ظلم ادعایی خود را بر ملت فلسطین  و بخصوص در کشتار  فجیع صبرا و شتیلا روا نداشت ؟
 
به خود  بمبی می بندی و در میان عزاداران و یا محفل و بازار مردمان فقیر منفجر می کنی و فرض می گیری که به بهشت رهنمونی! آیا تو نیزعملا در بهانه پیدا کردن از این اخلاف جنایتکار پیروی نمیکنی؟ آیا کمال تعجب و پرسش همگان را ندارد که گروههای تکفیری همچون القاعده ، داعش و .. شما در این ده پانزده سالی که جهان را بخاک و خون کشیده اید چگونه حتی تاکنون یک گلوله  سمبلیک در صحنه کارزار به سوی  دشمن اصلی و مورد ادعای همیشگی تان یعنی  نظامیان دولت صهیونیستی اسراییل شلیک نکرده اید؟
 
عجب! سوال واقعی در همین جاست که پس چگونه بدین باورمسلمان و بیگناه کشی اعتقاد پیدا کرده اید؟ و آیا در آیین اسلام و صحابی اعظم تک حدیثی پیدا می شود که ریختن خون بی گناه حتی غیر مسلمان در آن جایز شمرده شده باشد؟
 
بزرگی می فرماید که هیچ «ضد ارزشی» در جهان وجود ندارد. ضد ارزش در واقع ارزشی است که در جای غلط  و غیر صحیح خود استفاده می شود.
 
عملی که امروز تو برادر با  نام «مرگ خواهی» انجام می دهی در واقع حجابی است از ارزشی  به نام شهادت که در جای خود قرار بوده با فداکاری در زمان صحیح  و بجای خودش مسلمین را از تعدی دشمنان باز دارد که چون در غیر جای خود استفاده می شود کارکردی ضدارزشی پیدا کرده و بجای کرامت و ستایش خلق خدا، نفرت و لعن ابدی خدا و خلقش را برای کننده آن به همراه دارد.
 
لحظه ای برای درک بهتر موضوع به «آب» به عنوان مثال  بنگر. این نعمت خدادادی که مایه حیات است، در غیر جای صحیح و  فراوانی بیش از اندازه خود سیل است و در کمبودش خشکسالی، که در هر دو این موارد جز نابودی چیزی  به ارمغان نمی آورد. اگر کمی در دین مان تدبر کنیم متوجه می شویم که کلمه ارزشی «جهاد» در قرآن ما جهد و کوشش است برای عمل صالح  در راه بهبود وضعیت فعلی همگان با نیت خداوندی که قتال و جنگ و آن هم از نوع دفاعی، تنها قسمت کوچکی از این رحمت عظیم است و کلمه ارزشی «شهادت» نیز نه مرگ خواهی بلکه شاهدی است از کمال یک انسان در هر کار و در هرگوشه از تکاپوی زندگی و تنها  قسمت صرفا کوچکی از این تعریف که بسیار در جای خود نیز ارزشمند می باشد در زمان بحرانی نبرد، لقب بزرگانی است که برای سرانجام رساندن وظیفه  حاضرند جان خود را  برای نجات  و دفاع از مظلومان و نه نابودی مردمان بیگناه فدای حق کنند. و در مثال ساده تر شهادت همچون همه ارزش های دیگر وسیله است و هدف  کرامت انسان نایل به حق است و شهادت در جایگاه ارزشی و مورد دقیق کلمه باید کار گلبول سفید خون در بدن، به هنگام مبارزه با میکروب و ویروس های مهاجم را کند که اگر نباشد بدن مضمحل شده و اگر همچون شما خارج از قاعده رشد و تکثیر شود به سرطان خون این خطرناکترین سرطان شناخته شده تبدیل می شود که به جای دفاع از تمامیت بدن، خود به نابودی آن همت می گمارد. و یا حتما از بزرگان دین شنیده ای که «مداد العلما افضل دما شهدا» که آنچه عالم و دانشمند با قلمش می نگارد بسی ارزشمندتر از خون شهداست.  پس چرا اگر درپی کرامت معنوی و تقرب واقعی به خدایمان هستی به این معنا عمل نکنیم؟ فرق در عمل بدین دو راه چیست؟ به گمان عقلا و دانشمندان دین ، تعریف غلط و ضدارزش شما از شهادت در واقع  بهانه ای برای  فرار از مسئولیت های زندگی و عدم مواجه با مشکلات جهان مادی است  و این  در واقع شک به خردمندی خداوند در ذات  آفرینش است که  بدین تلقی زندگی دنیوی را  به عبث آفریده. که ذات باری تعالی از این گمان جاهلانه  به دور است. رفتار شما برادر دقیقا بسان آن روشنفکر سطحی می ماند که چون تعریف حقیر بعضی مدعیان مذهب از دین و خدا را نمی تواند با خرد بسنجد، به جای پس زدن  آن تعاریف ناقص، اصل و مفهوم را پس می زند و به نوعی با عمل خود تیغه دوم همان قیچی نابخردی شده و کاملا  آن تعریف غلط را  با اصل  و دقیق دانستن، در جامعه تکثیر، نهادینه و رسمی می کند.
 
و در آخر این بحث تو را ازاین «مرگ خواهی» غلط به «مرگ آگاهی» بشارت می دهم که بسیار در همان دین که ادعای ترویجش را داری سفارش شده، لختی فکر کنیم که صد سال از این امروز گذشته و از آن فراز برگشت ناپذیر مرگ به امروز و اعمالمان بنگریم. به فرزندی که  باید بدون  لمس و سایه پدرش بزرگ شود، به زنان و بچه هایی که در کوچه و خیابان  کشته نادانیمان شده اند. حتما در جهان عقبا، روحمان دیداری با این مظلومان خواهد داشت ولی جوابی به آنان به گمانم که نه!.... که اگر جوابی وجود داشت، حتما جواب را این مظلومان به ناحق کشته شده در تاریخ پیشترها از چنگیزها، هیتلرها، استالین ها و بوش و صدام و شارون ها تاکنون  شنیده و پذیرفته بودند.
 
و از آن بالاتر من و تو حتی از سوی پروردگار به ماموریتی مقدس تر سفارش شده ایم که حفظ   سلامت همه موجودات جهان و محیط زیست و سیاره ای که امانت خدا به ماست و باید در حفظ و تسلیم آن به نسل های اینده کوشا باشیم.
 
پس به جرات و فاش باید گفت  کسی  که جرات ماندن  و ساختن این جهان و مبارزه با مشکلاتش را ندارد ترسویی بیش نیست حتی اگر با بمب خود را هزار تکه کند.
 
حال شاید بگویی به من ظلمی شده و با این اعمال در صدد رفع آنم باز هم خواهم پرسید که چگونه می توان از کسی که مدعی عدالت است، بی عدالتی فاحشش را در باب کسانی که هیچ گناهی و حتی تماسی با او نداشته اند، پذیرفت؟
 
آیا همان قرآن که  مدعی ارتش عدالتش شده ای  به من و تو نفرموده: "با دشمنان خدا به جهاد برخیزید ولکن از حد خارج نشوید که خدا از حد خارج شوندگان را دوست ندارد"(6)
خدای من و تو رعایت حدود را حتی در جنگ با کفار بر پایه عدالت می شمارد، آیا صدمه دیدگان از عملیات های  گروه شما، این کودکان و زنان کشته شده و  این سربازان اسیر مسلمان ، دشمنان  حربی خدا محسوب می شوند؟
 
و یا "خدا شما را از نیکی کردن و عدالت ورزیدن با آنان که با شما در دین نجنگیده اند و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند ، باز نمی دارد که با آن ها نیکی کنید و با عدل و قسط رفتار کنید زیرا خدا عدالت پیشگان رادوست دارد"(7)
 
تجربه زندگی ثابت کرده که بدبخت ترین افراد مدعی آرمانگرایی چه دینی و چه غیر دینی، کسانی هستند  که برای مقابله با اعمال احتمالا غلط دیگران، تمامی زندگی خود را صرف عکس العملی کرده اند که پس از سال ها پی برده اند که این عکس العمل درست پنداشته خود ازعمل غلط قبلی دیگری دهشتناکتر بوده و افسوس بدتر انکه عمر خود را در بازی که دیگران طراحی کرده اند به عبث گذرانده و هرگز استعدادهای واقعی خود را شکوفا نکرده اند.
 
برادر تو از کجا می توانی ایمان مسلم داشته باشی که جزو این گروه با صداقت  نابودگر خود و دیگران نیستی؟
 
برادر در هر دو فرض اول و دومم نتیجه و عاقبت رفتارت یکی است. جنایت و زشتی اعمالی که برای هر انسان مسلمانی صرف شنیدنش سرافکندگی به همراه می آورد و بدبینی در جهانیان ناآگاه به اصل دینی که پیامبرش رحمت للعالمین بوده و این گناه حتی از قتل نفس انسان ها نابخشودنی تراست که زحمات تمام شهدا و صالحین این دین در طول تاریخ برای زندگی بهتر مردم را بدین کج راهه آلوده و بدنام می کند.
 
برادر، دیگر ارزش های تاریخ جهان همچون آزادی و عدالت از کارکرد نابه جای دژخیمان بدنام شده اند. در حداقل ادعا، سعی وافر کن که ارزش شهادت را به ضد ارزشی در چشم مردمان ناآگاه جهان تبدیل نکنی. که بزرگی فرمود: «امیدوارم رشد بشر به جایی برسد که  مسلسل ها را به قلم تبدیل کند».
 
خردمندی، بهروزی و آرامش معنوی و مادی برای خود و دیگران خواستن و هزاران خواستن دیگر برای ساختن، این نهایت سعی و رشد بشر است. امروز دوباره به همان سند مستر چیک برمیگردم که گفته بود: «باید برای ایجاد اختلاف بین مبارزان یکی از آنان را ازبین برد»، فکر نمیکنی که این سیاست دیرینه استعمارگران امروزه بدست تو و گروهت در حال اجراست تا بین اقوام و هم کیشانی که با  مذاهب خاص خود بیش از هزار سال با صمیمیت در کنار هم زندگی کرده اند، بذر اختلاف و کینه پاشیده شود؟!
 
شاید بپرسی پس راه چیست؟
 
شاید راه اصلی برای یک مدعی مبارز با ظلم و تعدی در آن است که خود برای رسیدن به هدفش از استفاده از این روشها بپرهیزد چون کسی که به قدرت نرسیده چنین کند در فردای به قدرت رسیدن چه کند!
 
به معنای دیگر بدان پایه از معرفت الهی برسیم که موقعیتها مهم نیستند ، مهم آن است که  آیا میتوانیم و آمادگی آن را از قبل در خود بوجود آورده ایم که در هر موقعیتی انسان باقی بمانیم یا خیر؟ اینجاست که معنای پیروزی رنگ دیگری بخود میگیرد و اینجاست که حسین ها با شکست ظاهری و کشته شدن ها  تا ابد میمانند و یزیدها با کشتن ها و پیروزی ظاهری در تاریخ محو میشوند.
 
برادرم بخودمان برگردیم
 
براستی برادرم، مضامین  اسناد افشا شده تو در آینده چگونه خواهد بود؟
 
نه، نه، به فردا هم نیازی نیست. فقط کافی است در این شب خود ساخته درونت به دقت بنگری، حتما مستر چیک ها را می بینی که یا شانه فرماندهانت را می فشارند و یا در دلشان به تو و دوستانت پوزخند می زنند و با خود می گویند:
 
چه خواهند گفت، فرداها، در باره ی آن کس که تیر را انداخت؟
 
ولی خدا کند که  دوباره نگویند:بر چنین مردمی  که به لقمه نانی خرسندند حکومت کردن آسان است...
 
باز هم فکر می کنم، حتما اگر برادری در میان جیش العدل ها، داعش ها ، القاعده ها.... می یافتم چنین  نامه ای را برایش می نوشتم.
 
1-   چیک  هربرت  - گزارشهای مسترچیک از رویدادهای فارس و بوشهر در جنگ جهانی اول-  مترجم پرتو افشین  -  از مجموعه  کتابهای دانشنامه استان بوشهر به دبیری سید قاسم یا حسینی  -  نشر همسو و حوزه هنری بوشهر  - 1392  - ص 134-
2- ص 150 همان
3- ص 150 همان
4- ص 151 همان
5 – http://documentary.art.ac.ir/SevenSins.html
6 – قران - سوره بقره - آیه 190
7 _ قرآن- سوره ممتحنه - آیه  8

وصایای بی‌بی دوعالم به امیرالمؤمنین(ع)

وصایای بی‌بی دوعالم به امیرالمؤمنین(ع)

مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: علّامه امینی اثبات کرده که فقط سادات، فرزندان بی‌بی‌دو عالم نیستند. مادر، برای من و شما هم سلام فرستاده است! می‌داند من و شما عزادار او هستیم.
به گزارش فرهنگ نیوز ، آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در سخنرانی خود به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)، به موضوع وصایای بی‌بی‌ دو عالم پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید.

 *شیعیان و طول حزن و حسرت در مصیبت اهل‌بیت(علیهم صلوات المصلّین)

در جلسه گذشته بیان کردیم که حضور در این نوع مجالس، به عنوان مشخّصه اهل تقوایی که روایت آن را خواندیم، محسوب می‌شود. پروردگار عالم اهل تقوا را می‌خواهد در جاهایی که امر کرده، ببیند و اهل تقوا در آن مکان‌ها مفقود نیستند. روایت آن را از حضرت صادق القول و الفعل(علیه الصّلوة و السّلام) خواندیم و بیان کردیم: مسجد یک نمونه از آن مکان‌هایی است که خداوند امر به حضور در آن کرده است و خداوند می‌خواهد بندگانش را در جایگاه‌های عبادت ببیند.

امّا آیا مجلس روضه حضرات معصومین و اهل‌بیت(علیهم صلوات المصلّین) هم از مصادیق همان جایگاه‌هایی است که خداوند امر به حضور در آن مکان‌ها کرده است و می‌خواهد ما را در آن‌جا ببیند؟

بیان کردیم: بله، قرآن فرموده: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏»، «قل»‌هایی که در قرآن آمده، امر به پیامبر است و دلیل و برهان‌ها را هم بیان کردیم که اگر این‌گونه بیان نمی‌شد، پیامبر نمی‌پذیرفت که بیان کند. بعد هم بیان کردیم که حضور در این مجالس، اعلان مودّت و محبّت به آن حضرات است.

یک روایتی دیدیم که می‌خواهم این مطلب را تکمیل کنم. وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان می‌فرمایند: «رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ شِیعَتَنَا»، خدا رحمتش را بر شیعیان ما قرار بدهد. « شِیعَتُنَا هُمْ وَ اللَّهِ الْمُؤْمِنُونَ»، شیعیان ما به خدا قسم همان مؤمنون و رستگاران عالم هستند، همان «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون‏»  که قرآن می‌فرماید و یا دیگر آیاتی که راجع به مؤمنون در قرآن است.

«فَقَدْ وَ اللَّهِ شَرَکُونَا فِی الْمُصِیبَةِ بِطُولِ الْحُزْنِ وَ الْحَسْرَة»، «قد» تحقیقیّه است و «فاء» هم به معنی پس و آن هم معنای تحقیقیّه دارد. لذا وقتی «فاء» بر سر «قد» می‌آید، تحقیق مع التحقیق است.

چرا خداوند بر شیعیان ما رحمت بفرستد؟ چون آن‌ها مؤمن هستند. حالا نشانه‌های این مؤمنین چیست؟ باید نماز بخوانند و همه مطالب را داشته باشند؟ این‌ها هم هست، امّا آنچه که حضرت در این روایت تبیین می‌فرمایند، این است که قسم می‌خورند و می‌فرمایند: پس به تحقیق به خدا قسم، این‌ها در مصیبت ما شریک هستند، «بِطُولِ الْحُزْنِ وَ الْحَسْرَة». همین طولانی شدن مصیبت‌ها!

من در دهه اوّل بیان کردم که دلیل این که فاطمیّه طولانی می‌شود، چیست. یک مطلب همین است: «بِطُولِ الْحُزْنِ وَ الْحَسْرَة». حزن این‌ها، طولانی است و در حسرت هستند. معلوم است شیعه می‌فهمد و اهل معرفت می‌شود.

*لعن در زمان حضرت حجّت(عج) بیشتر است!

در باب لعن، به مطالبی اشاره کردم و در این‌جا هم گذرا نکته‌ای را بیان می‌کنم. چرا ما لعن می‌کنیم؟ خود قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهینا»، آن‌هایی که خدا و رسولش را اذیّت می‌کنند، هم در این دنیا و هم در آخرت، لعنت خدا بر آن‌ها باد. لذا معلوم می‌شود لعنت، همیشگی است.

آیت‌الله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن کنز خفیّ الهی فرمودند: آیت‌الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: در زمان ظهور آقا جان، حضرت حجّت(روحی له الفداء)، لعن، بیشتر است. چرا؟ در آن زمان که دیگر حضرت، حاکم هستند. دلیل این است: مردم در آن زمان، در دولت مهدوی، حقیقت انسان ناب را در سرپرستی ولایت اللّهی، «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»، درک می‌کنند و به مقام انسانیّت می‌رسانند.

بارها و بارها بیان کردیم و شنیدید و خواندید که به قدری در آن زمان، دنیا، گلستان می‌شود که مدینه فاضله است و زکات‌دهنده زیاد است، امّا زکات‌گیرنده وجود ندارد و یا خیلی کم است. یعنی امنیّت اقتصادی به وجود آمده است. این‌طور نیست که یکی این‌قدر داشته باشد که اختلاس‌های میلیاردی و تریلیاردی و ... کند و یکی هم نان شبش را نداشته باشد. تازه این‌ها مادیّاتش است. البته این‌ها هم به واسطه همان رشد روح و انسانیّت است که این امنیّت اقتصادی هم به وجود می‌آید.

لذا حتّی بیان کردیم: دختری زیبارو به تنهایی از یمن تا شامات (فلسطین اشغالی و سوریّه و مقداری از اردن و مصر و ...) می‌رود و برمی‌گردد؛ امّا کسی به او نگاه چپ نمی‌کند. چرا؟ چون فهمیدند که اگر نگاه کنند، چیزی به دست نمی‌آورند، جز این که انسانیّتشان زیر سؤال می‌رود. این که گِل او، خوش یا زشت است، چه فرقی می‌کند؟! لذا مراقب هستند.

وقتی می‌فهمند عجب دنیای عالی‌ای شده که به تعبیر بعضی از اولیاء، در زمان حضرت حجّت(روحی له الفداء)، دنیا، جنّت الصغری (بهشت کوچک) می‌شود؛ انسان‌ها رشد می‌کنند.

حالا چرا در آن‌جا لعن زیاد می‌شود؟ چون مردم می‌فهمند که بعضی‌ها باعث انحراف شدند و این دنیایی که باید گلستان باشد، از بین رفت و حیف شده است.

شیعه به این خاطر در حزن می‌رود، «فَقَدْ وَ اللَّهِ شَرَکُونَا فِی الْمُصِیبَةِ بِطُولِ الْحُزْنِ وَ الْحَسْرَة». حسرت می‌خورد که چرا آن حضرات نیستند؟! چون دیگر می‌فهمد.

حتّی می‌خواهم این را بیان کنم که شاید ما الآن هم این روایت را خوب متوجّه نشویم و فقط در دوران حضرت حجّت(روحی له الفداء) معلوم می‌شود، «بِطُولِ الْحُزْنِ وَ الْحَسْرَة». چون انسان باید معرفت پیدا کند که حزنش طولانی شود. مانند خود آقا جانمان که در فراق جد مکرّمش می‌فرماید: آن‌قدر گریه می‌کنم که اگر اشک‌های چشمم تمام شد، خون گریه می‌کنم! یعنی انسان باید به این مقام معرفتی برسد.

پس این لطف است و همان‌طور که بیان کردم، حبّ را هم زیاد می‌کند. این یک مطلب بود که تکمله بحث جلسه گذشته باشد.

*اهمیّت مطالعه تاریخ خودمان و اهل جماعت

امّا امروز چون روز شهادت است، دیدم بهترین مطلب این است که وصیّت‌های امّ الخلقه تبیین شود. خود همین وصیّت‌نامه‌هایی که هست، مطالبی را برای ما معلوم می‌کند. از جمله این که بعضی، تعبیر افسانه شهادت را برای حضرت می‌گویند. آیا واقعاً افسانه است یا خیر؟ حالا إن‌شاءالله در جلسه بعد، یکی دو روایت را در این زمینه از کتب خود اهل جماعت بیان می‌کنم.

یک نکته‌ای را هم به خصوص به جوان‌های عزیز بیان کنم و آن این که اوّلاً تاریخ خودمان را خوب بخوانید. بعد تاریخ اهل‌جماعت را هم بخوانید. بحمدلله چون کتب آن‌ها موجود است، مطالب را خواهید فهمید. البته به خصوص وهابیّت ملعون خواستند و تلاش کردند بعضی از مطالب را حذف کنند، امّا نتوانستند. لذا از کتب خود آن‌ها مطالب برایمان معلوم می‌شود تا یک موقعی نعوذبالله شک و ریب در دل ما نباشد و شبهه برایمان نیندازند.

این‌جاست که معلوم می‌شود که چرا قرآن می‌فرماید: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُون» . آیا آن کسانی که می‌دانند، با آن‌ها که نمی‌دانند، یکسان هستند؟! یا این که می‌فرماید: «وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات‏». لذا انسان اگر با آگاهی جلو برود، چنان از این حبّ لذّت می‌برد که بسیار عالی است. پس اگر توأم با معرفت شود، همین است که هم از این حبّ، لذّت می‌برد و هم دفاع می‌کند.

من استدعای عاجزانه دارم که حتماً کتب تاریخی خودمان و کتب تاریخی اهل جماعت را مطالعه کنید. البته اوّل باید برای خودتان را مطالعه کنید. چون اگر کسی نسبت به دینش مطالعه نداشته باشد، معلوم است نمی‌تواند درک کند.

از همین جا هم معلوم می‌شود که چرا اصول دین، تقلیدی نیست. اگر خداشناس باشیم، بالجد آن‌وقت دیگر نماز برایمان سنگین نیست. نماز که پنج دقیقه بیشتر نیست، امّا اگر معرفت نداشته باشیم، برایمان سنگین می‌شود. ولی اگر خداشناس باشیم، سنگین نیست.

لذا توحید که اسّ و اساس و اصل تمام مطالب محسوب می‌شود و همه انبیاء هم برای توحید آمدند و همه حضرات معصومین آمدند که ما را به امر خدا هدایت کنند، «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» ، توحید هم تقلیدی نیست و تحقیقی است. نبوّت، امامت و ... تحقیقی است و تقلیدی نیست. باید بدانیم.

لذا اگر خوب متوجّه شدیم، این شبهه‌هایی که می‌اندازند، در ما شکی ایجاد نمی‌کند. چون این شبهه‌هایی که می‌اندازند، از قدیم بوده و امروز اسم عوض کرده است. مثلاً همین بحث زنان، فمنیسم، در دوران حضرت صادق القول و الفعل بوده، این را بخوانید. لذا همیشه این سؤالات را می‌کنند، منتها اسم‌های آن عوض می‌شود. این بحث کمونیسم که قبلاً مطرح بود و به قول امام راحل دیگر باید در موزه‌ها به دنبال آن رفت، این‌ها از همان زمان بوده است. مباحث کلامی را که مطرح می‌شده، مطالعه کنید که می‌آمدند شبهه‌هایی می‌انداختند و جواب‌هایی به آن‌ها داده می‌شد.

من بارها بیان کردم که توحید مفضّل را بخوانید. نمی‌خواهم بگویم حتماً واجب است. ولی به نظر می‌آید فرض باشد. به این خاطر که اولیاء خدا مدام به خواندن این کتاب توحید مفضّل تأکید می‌کردند. بحمدلله فارسی آن هم چاپ شده است. مفضّل یکی از شاگردان حضرت صادق القول و الفعل(علیه الصّلوة و السّلام) بود که مطالبی را حضرت به او بیان کردند. توجّه به اعضاء و جوارح و نوع خلقتمان، ما را خداشناس می‌کند. اگر انسان یک مقدار تأمّل کند، می‌فهمد. خدا این چشم را داده و خودش هم دارد می‌بیند. جدّی چرا پیشانی من مو ندارد؟ بالاتر از پیشانی، مو هست؛ پایین‌تر از آن هم ابرو، مو دارد، امّا این یک قسمت چیست که مو ندارد؟! گاهی روی دست بعضی‌ها مو هست، امّا کف دست هیچ احدی مو نیست. تمثیل هم می‌زنیم و کسی که چیزی ندارد، می‌گوید: اگر کف دستم مو دارد، بکن. خوب این‌ها چیست؟ این بافت‌ها چیست که پروردگار عالم درست کردند؟! همه این‌ها را حضرت می‌فرمایند. می‌فرمایند: آیا بشر به این تأمّل نمی‌کند؟!

انسان به این دقّت کند که این خلقت را چه کسی آفریده؟! آیا واقعاً خودم بودم؟! این گِلی که خدا به این حال تغییر داده را من می‌توانستم این‌گونه دربیاورم؟! من بارها مثال عامیانه زدم، گفتم: آیا موقعی که نطفه انعقاد گرفت و لقاح با تخمک صورت گرفت، از فردای آن روز، مثلاً مادرمان نشست و گفت: من الآن دست و پایش را درست می‌کنم، بعد ... ؟! خیر، او تغذیه می‌کند. چگونه ما در آن آب شناور بودیم و خفه نمی‌شدیم؟! این که به موقع باید بیرون بیاییم، چیست؟! این که تا بچّه هنوز دنیا نیامده، اگر سینه مادر را فشار دهند، شیر در آن نیست، امّا این چیست که تا دنیا می‌آییم، همان لحظه شیر در سینه مادر می‌آید؟! هنوز پزشکان در آن ماندند. ای شیر، این لبن، این مایع سفید و گوارا چیست؟ آیا در این‌ها نباید دقّت و تأمّل کرد؟! توحید شناسی این‌گونه است.

در باب نبوّت و امامت و ... هم این‌گونه است. این‌که بیان کردم، موجود است و خود اهل جماعت هم آوردند و مأمون، کاری کارستان کرد که به نفع اهل‌بیت بود. من بارها بیان کردم که مأمون، شیعه نبود و این که بعضی گفتند: او، شیعه امام‌کش بود، غلط است. برعکس، او می‌خواست بالاخره یک بار یک طوری امام را منکوب کند و به تعبیری در جایی مچ‌گیری کند.

آن‌ها که معصوم بودند و بحثشان جداست. امّا ما روایت داریم که اگر کسی بخواهد در باب محاجّه علمی، دیگری را ضایع کند؛ لعنت پروردگار عالم بر اوست. مثلاً بگوید: بروم دو سؤال کنم تا ببینم فلانی چطور است که این خودش، عنوان لعنت دارد.

حالا مؤمون می‌خواست حضرت را منکوب کند و جالب این است که از همه زبان‌ها هم آورد، ولی حضرت با زبان‌های آن‌ها صحبت می‌کرد. طوری که در روایتی که بیان کردم، آمده: أباصلت تعجّب کرده بود و می‌گفت: آقا! من سال‌ها با شما هستم و متعجّبم که شما چگونه با ترک زبان، ترکی؛ با چینی، چینی و با هندی، هندی و ... صحبت می‌کنید؟! حضرت فرمودند: ما امام هستیم. جالب این است که این روایت را هم اهل‌جماعت دارند. حالا این مطلب به عنوان مصداق است.

امیرالمؤمنین را ببینید، علمش را ببینید. یک‌بار إن‌شاءالله به فضل الهی روایاتی را که اهل‌جماعت در کتاب‌هایشان راجع به علم امیرالمؤمنین دارند، بیان می‌کنم. همه معترف هستند که هیچ کدام از خلفا، علمش به اندازه ایشان نبود. گرچه آن‌ها اصلاً علمی نداشتند، ولی تعبیر آن‌ها هم این است که حضرت در اعلاء درجه علم بودند.

یک نمونه بارز، همان بحث تشت است که در مقام آن در مسجد کوفه، نماز می‌خوانید. وقتی دختری شکمش مدام بزرگ می‌شد و برادرانش ناراحت شدند و می‌گفتند: کجا خیانت کردی؟ با چه کسی بودی؟ بعد قصد کشتن او را داشتند، به نزد حضرت آمدند. حضرت فرمودند: قابله‌ها معاینه کنند و نوع معاینه را هم خود حضرت فرمودند که چگونه باشد. دیدند او باکره است. بعد حضرت تشتی را قرار دادند و زالویی بیرون آمد. زالو در شکم او رشد می‌کرد و این‌ها فکر می‌کردند خواهرشان خیانت کرده است.

این حال را ببینید! تازه این یک نمونه کوچک است. این‌ها در مقابل علم امیرالمؤمنین، هیچِ هیچ است. پس تاریخ را مطالعه کنید، خیلی مهم است که بدانیم.

*وصایای بی‌بی دوعالم

یکی از این مطالب وصایا، در کتاب زهرةالریاض است. خود این وصایا، نشان می‌دهد که چرا حضرت می‌فرمایند: من را شبانه، غسل بده، شبانه کفن کن و شبانه دفن کن؟!

آیا سنّت این بوده که پیامبر توصیه کردند: شب‌ها میّت را دفن کنید؟! خیر، حتّی روایت داریم اگر کسی بعدازظهر و یا غروب از دنیا رفت، میّت را نگه دارید، مردم را خبر کنید و شب تا صبح بالای سر میّت قرآن خوانده شود. بعد مردم بیایند در تشییع جنازه شرکت کنند و حتّی چهل مؤمن یا بالاتر شهادت بدهند که او خوب است و از مؤمنین اقرار بگیرند. این‌ها سنّت است.

آن‌وقت بی‌بی‌دوعالم که بگذریم از این که عصمت الله الکبری و حجّت علی حجج الله است، امّا دختر پیامبر که بوده است. اصلاً همه فضایل را کنار بگذریم و یک تصوّر عامیانه و اوّلیه داشته باشیم که ایشان، دختر رسول الله است. حالا چنین کسی طبعاً حرمت روش نبوی و پدر گرامی‌اش را دارد، پس چطور می‌فرماید: شبانه دفنم کنید و کسی نیاید؟! در همه این‌ها باید دقّت کرد که نکته بسیار مهمّی است.

*یا علی! من را یاد کن!

حالا ما چند مورد از وصیّت‌نامه‌ها را به صورت مختصر بیان می‌کنم. امیرالمؤمنین کنار حضرت آمدند و حضرت در یکی از وصایای شفاهی خود بیان می‌کنند: «یا اَبَاالْحَسَنِ لَمْ یَبْقَ لِی اِلاّ رَمَقٌ مِنَ اَلْحَیاةِ وَ حَانَ زَمانُ الرَّحِیلِ وَالْوِداعِ»، ای ابالحسن! برای من لحظه‌ای بیش از زندگانی نمانده است و دیگر رمقی برای این حیات برای من نمانده و الآن دیگر زمان کوچ و وداع است و زمان خداحافظی فرا رسیده است. « فَاسْتَمِعْ کَلامِی فَاِنَّکَ لا تَسْمَعُ بَعدَ ذلِکَ صَوْتَ فاطِمَةَ أبَداً »، سخن من را بشنو که دیگر بعد از این صدای فاطمه را نخواهی شنید. اوّلین چیزی که از حضرت می‌خواهد، این است که من را فراموش نکن. امیرالمؤمنین فراموش کند؟! ابداً فراموش نمی‌کند، امّا باز حضرت می‌فرمایند: « اوُصیکَ یَا اَبَاالْحَسَنِ اَنْ لا تَنْسَانِی »، هیچ موقع من را فراموش نکن.

البته این مطلب، توصیه عمومی هم است. از جمله این که پدر و مادر را فراموش نکنیم. در مباحث اخلاق عرض کردیم. فکر نکنیم یک مراسم ختم گرفتیم و تمام شد. حتّی در روایت داریم که اگر کسی عاقّ والدین باشد، باید بفهمد که عجب اشتباهی کرد و گوهر عظیمی را از دست داد، دو گوهر عرشی، پدر و مادر و یا یک کدام از آن‌ها را از دست داده است. بعد حالا می‌فهمد دیگر نه پدری دارد که با او درد دل کند و نه مادری دارد. گرفتار شده است و حالا دیگر بر سر قبرشان می‌رود و توبه و گریه و انابه می‌کند و برایشان نذورات و خیرات و مبرّات می‌فرستد. داریم دعایش می‌کنند و دیگر از حالت عاقّ والدین بیرون می‌آید. خیلی از گره‌ها را دعای آن‌ها باز می‌کند.

امّا یک کسی در دنیا کاملاً به پدر و مادر رسیده، به تعبیری تو به آن‌ها نگفته، هر که امر کردند، گفته: چشم، پدر و مادر هم از او راضی بودند، امّا دیگر وقتی مردند، تصور کرد تمام شدند و رفتند و به تعبیر وهابی‌های ملعون، «من مات مات» شد. دارد که چنین کسی عاقّ والدین می‌شود.

حالا این‌جا هم از حضرت می‌خواهد که « اوُصیکَ یَا اَبَاالْحَسَنِ اَنْ لا تَنْسَانِی وَ تَزُورَنی بَعدَ مَمَاتِی » بعد از مرگم به زیارت و دیدار قبرم بیا. لذا آنچه را که ملعونین وهابی می‌گویند، نهی می‌کنند. البته اصلاً اهل جماعت هم این را قبول ندارند. جالب است که اهل جماعت هم برای زیارت قبور چقدر ثواب قائلند و آن‌ها طور دیگری بیان می‌کنند.

 *بر سر مزارم، قرآن بخوان

بعد در یک مطلبی فرمودند: «اِذا اَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ اَنْتَ غُسْلِی وَ جَهِّزْنِی وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ اَنْزِلْنِی قَبْرِی وَ ألْحِدْنِی وَ سَوِّ التُّرابَ عَلَیَّ وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأسِی قَبالَةَ وَجْهِی فَاَکْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ وَالدُّعَاءِ فَاِنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ الْمیِّتُ فیِها اِلی اُنْسِ الاَحْیاءِ وَ اَنَا اَسْتَوْدِعُکَ اللّهَ تَعَالی وَ اُوصیِکَ فِی وَلَدیِ خَیْراً» وقتی وفات کردم، خودت غسلم کن، خودت کفنم کن و خودت بر من نماز بخوان.

معلوم است معصوم بر معصوم نماز می‌خواند. می‌دانید معصوم را معصوم کفن و دفن می‌کند. حتّی برای حضرت معصومه(علیها الصّلوة و السّلام) مانده بودند چه کنند. دیدند دو نفر آمدند که شال سبزی داشتند و ایشان را دفن کردند. احتمال به این است که خود حضرت ثامن الائمّه یا جواد الائمه بوده باشند.

لذا حضرت فرمودند: مرا خودت درون قبر بگذار، دفنم کن، خاک را خودت بر روی قبر من بریز. آن‌وقت بر بالینم، روبروی صورت من بنشین - حضرت آداب را هم یاد می‌دهد. البته برای پدر و مادر پایین پا فضیلت دارد، امّا برای دیگران، خوب است انسان روبه‌روی صورتشان بنشیند - بعد فرمودند: زیاد قران بخوان و دعا زیاد بکن. چون در این لحظه‌ها مرده‌ها به انس گرفتن با زنده‌ها، قرآن و دعا احتیاج دارند - این مطلب در بحار الانوار جلد 79 وجود دارد.

این‌ها را چه کسی می‌فرماید؟ فاطمه(علیها الصّلوة و السّلام). بعد ضمن این که میگوید من تو را به خدا می‌سپارم و با تو وداع می‌کنم، یک استدعا هم می‌کند و آن استدعایش هم این است که می‌گوید: «وَ اُوصیِکَ فِی وَلَدیِ خَیْراً» وصیّت میکنم با بچّه‌هایم خودم خوب رفتار کنی.

مادر است دیگر، نگران بچّه‌هایش است. می‌بیند بچّه‌های صغیر و کوچک دارد، می‌ترسد نکند بعد از او، یک کسی بیاید و با این‌ها خوب برخورد نکند. برای همین چنین وصیّتی کرد.

 *ازدواج با کسی که مانند من با فرزندانم برخورد می‌کند

حضرت به امیرالمؤمنین بیان می‌فرمودند: «جَزاکَ اللهُ عَنِّی خَیّرَ الْجَزاءِ یَابْنَ عَمِّ رَسولِ اللّهِ» خدا به تو جزای خیر بدهد پسر عموی رسول الله! ببینید به چه سبکی بیان می‌کند، این قدردانی، جزای خیر، نوع صحبت را ببینید، چقدر زیباست.

در ابتدا به گونه‌ای حضرت را آماده کرد و فرمود: خدا به تو جزای خیر بدهد. یعنی طوری می‌گوید که حضرت یک موقع نه نگوید. بعد می‌فرماید: «اَوصیِکَ اَوَّلاً اَن تَتَزَوَّجَ بَعّدِی» بعد از من ازدواج کن، منتها من خودم می‌گویم با چه کسی. «بِاِبْنَةِ اُخْتِی اَمَامَةَ فَاِنَّها تَکونُ لِوَلِدِی مِثْلِی فَاِنَّ الرَّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ» که این‌جا تبیین کردند.

خیلی مهم است یاد بگیریم، اشتباه نشود و سبب شویم عدّه‌ای در جامعه به گناه بیفتند. هرکس مرد، باید همسرش ازدواج کند. فقط همسران انبیاء و معصومین و بزرگان استثنا هستند، آن هم به خاطر حرمت آن‌ مقام، برای همین زنان آنان نمی‌توانند ازدواج کنند، ولی مرد بحثش جداست.

لذا می‌فرماید: ای پسر عموی پیغمبر! خدا به تو جزای خیر بدهد. اوّلین وصیّت من به تو این است که ازدواج کنی؛ چون مردها به زن نیاز دارند و این ازدواج را با دختر خواهرم، امامه قرار بدهی؛ چون همانند من با فرزندانم رفتار می‌کند. حضرت خیلی نگران فرزندانش است - این فرمایششان در بحارالانوار جلد 43، جلد 78، جلد 28 و علل الشرایع، جلد 1، صفحه 188 هست.

این هم یک نوع وصیت. می‌داند که باید بچّه‌هایش را مواظبت کنند و می‌فرماید: با یک کسی باشد که مثل من با بچه‌ها رفتار می‌کند. حالا جریانی دارد که امامه چه شد. این‌جا جایش نیست و وقت دیگری را می‌طلبد.

 آن دو را آگاه مکن، حضرت یک وصیت دیگری را دارد که در روضه الواعظین تبیین شده و در بحارالانوار هم هست. می‌فرمایند: «اِنِّی اُوصیِکَ اَنْ لایَلِیَ غُسْلِی وَ کَفَنِی سِواکَ وَ اِذا اَنَا مِتُّ فَادْفِنِّی لَیْلاً وَ لا تُؤذِّنَّنَ بِی اَحَداً» وصیّت می‌کنم که کسی غیر از تو، غسل و کفنم نکند، موقعی که من مردم، شب من را دفن کنید و هیچ احدی را هم خبر نکنید (اذن ندهید).

حضرت چون می‌داند امیرالمؤمنین به خاطر حفظ دین عمل می‌کند ( که این‌ها نکات مهمی است. تاریخ را بخوانید. بعضی از این ملعونین، وهابیون می‌گویند: اگر این‌طور بود پس چرا با آن‌ها ...؟ دلیل دارد و خود حضرت هم بیان می‌فرمایند، به خاطر حفظ دین است، که چون نام دین بالا رفته، نمی‌خواهد خراب شود و آن‌ها به منظورشان برسند. لذا حضرت حتّی به آن‌ها کمک می‌کند)، برای این‌که نکند حضرت یک موقع این‌ها را خبر کند، اول فرمود: «وَ لا تُؤذِّنَّنَ بِی اَحَداً»، بعد فرمود: «وَ لا تُؤذِنَنَّ بِی اَبَابَکْرِ وَ عُمَرَ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللهِ(ص) اَنْ لا یُصَلِّیَ عَلَیَّ اَبُوبَکْرٍ وَ لا عُمَرُ» من به پیامبر قسمت می‌دهم، نکند این‌ها را خبر کنی. « اَنْ لا یُصَلِّیَ عَلَیَّ اَبُوبَکْرٍ وَ لا عُمَرُ» بعد هم حضرت را به پیغمبر قسم داد که این دو بر جنازه من نماز نخوانند.

این روایت شریف را در کشف الغمه جلد دوم، آقای خوبی‌ها بیان فرمودند. امام صادق هم در همین مطلب، نکته‌ای را بیان فرمودند که بی‌بی دو عالم در لحظه‌های آخر عمر شریفشان وصیت‌هایی را بیان فرمودند و مواردی را عوض کردند. چون فرموده بودند: « وَ لا تُؤذِّنَّنَ بِی اَحَداً»، امّا معلوم شد که چرا این‌گونه فرمودند و از آن دو نفر نام بردند و حضرت را قسم دادند که آن‌ها نیایند، «وَ لا تُؤذِنَنَّ بِی اَبَابَکْرِ وَ عُمَرَ».

امّا بعد حضرت در همین وصیّت فرمودند: «اِذا تَوَفَّیْتُ لا تُعْلِمْ اِلاّ اُمَّ سَلَمَةَ وَ اُمَّ اُیْمَنَ وَ فِضَّةَ وَ مِنَ الرِّجالِ اَبْنَیَّ وَ الْعَبّاسَ وَ سَلْمانَ وَ عَمّاراً وَ المِقْدادُ وَ اَبّاذَرَ وَ حُذَیْفَةَ » از زنان، این سه نفر (ام سلمه، ام ایمن و فضه) باشند و از مردان، فرزندانم و عباس، عمویم، و سلمان و عمّار و مقداد و اباذر و حذیفه.

در ادامه هم می‌فرمایند: « وَ لا تُدْفِنِّی اِلاّ لَیْلاً »، دفنم نکن مگر شب، « وَ لا تُعْلِمْ قَبْرِی اَحَداً» و کسی هم از قبرم آگاه نشود.

قبر همه که معلوم است. چرا قبرش پنهان شده است؟! این، خودش یک سؤال است که وهابیّت ملعون نتوانستند این را جواب دهند. ... این‌ها می‌خواستند کاری کنند که بعد از شهادت ایشان، همه چیز تمام شود. همان کاری که آن ملعون، مأمون، کرد که وقتی امام رضا را شهید کرد و دیگر فهمید که تمام مطالب، برعکس، بر ملا شده و علم آل محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و فضیلت اهل‌بیت(علیهم صلوات المصلّین) نه فقط بین مسلمان‌ها، بلکه عندالنّاس به خوبی معلوم و محسوس شده و همه اهل‌بیت(علیهم صلوات المصلّین) را شناختند، شوکه شد و دید دیگر تمام شد. 

حالا این را بگذارید خیلی کوتاه بگویم که او می‌خواست امام امتناع کند، امّا اتّفاقاً امام آگاهانه زهر را خورد. بعضی می‌گویند: این، خودکشی نیست؟ خیر؛ چون مأمون قصد داشت که امام نخورد و وقتی نخورد، به عنوان این‌که امام می‌خواسته به من حمله کند، امام را به شهادت برساند و بعد به واسطه همان، شیعه را قلع و قمع کند و همه شیعیان را بکشد.

لذا باز هم امام در این‌جا با شهادتش، نقشه آن‌ها را بر ملا کرد. باید خیلی تأمّل کنیم و کتاب‌های تاریخ را بخوانیم، واقعاً حضرت ثامن‌الحجج(علیه آلاف التّحیّه و الثّناء) ضربه مهلکی به بنی‌العبّاس زد.

این‌که بیان می‌کنند: عالم آل محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، همین است. حضرات، همگی عالم هستند، ولی بیان می‌کنند: ایشان، علم را به همه دنیا نشان داد. این، بهترین فرصت بود و علّت پذیرش به ظاهر ولایتعهدی هم همین بود. بعد برای این‌که به بعضی هم که نفهم بودند، نشان دهند که من ولایتعهدی را نپذیرفتنم، فرمودند: من هیچ مهری نمی‌زنم و هیچ دخالتی در امور سیاست ندارم. این، چه ولایتعهدی است؟! امّا حضرت فرمود: من ولایتعهدی را به این شرط می‌پذیرم و لذا موقعی که از مدینه بیرون آمد، فرمود:  برای من گریه کنید. گفتند: آقا! گریه پشت سر مسافر شگون ندارد. فرمود: آن کسی که برگردد و حضرت، جلوتر از شهادتش، برای خودش شعر مصیبت و فراق خواند که من می‌روم و چنین می‌شود. ولی بعضی نفهمیدند و به حضرت إن‌قلت آوردند.

مأمون موقعی فهمید که دیر شده بود و دیگر عاصی بود. حضرت می‌دانست و فرمود: من نیّتت را می‌دانم و او هم خوشحال شد که امام نیّتش را می‌داند؛ چون فکر می‌کرد که حالا دیگر نمی‌خورد، امّا برعکس امام خورد. چون او می‌خواست امام نخورد و به امام حمله کند و او به امام گفته بود که در هر دو صورت تو را می‌کشم.

حضرت خورد و رفت. مأمون آمد حقّه‌بازی کرد، ولی باز در همان حقّه‌بازی‌اش هم شکست خورد، «و مکروا و مکر اللّه و اللّه خیر الماکرین» حالا این‌جا جایش نیست، ولی اتّفاقاً آن هم خیلی به نفع اهل‌بیت(علیهم صلوات المصلّین) شد که پای برهنه و گل به سر مالیده، به دنبال جنازه حضرت راه افتاد.

خیلی جالب است ببینید! با آل علی هر که در افتاد، ورافتاد. دیگر مکارتر و فریبنده‌تر از مأمون نداریم. این را براساس تاریخ بیان می‌کنم. عمرو عاص باید می‌آمد پیش مأمون درس می‌خواند، به تعبیری در فریبکاری و حقّه‌بازی و مکر، بلدکار بود، امّا مگر می‌شود با خدا هم مکر کرد؟! اتّفاقاً این هم یک پیامی است که اگر کسی بخواهد مکری کند، خدا به تعبیر خیلی خیلی عامیانه در کاسه‌اش می‌گذارد و  برعکس به خودش برمی‌گردد، خیلی مراقب و مواظب باشیم. این طور نیست که کسی بخواهد با مکر به جایی برسد.

لذا ببینید می‌دانست این‌ها می‌خواهند مکر بزنند، فرمود: هیچ کسی را خبر نکن، قبرم هم مخفی بماند. این هم یکی از مطالب خیلی عجیب است.

دشمن من و دشمن رسول خدا را آگاه مکن

یا باز طور دیگری بیان فرمودند که خیلی جالب است. این در بحارالانوار، جلد چهل و سه و جلد هفتاد و هشت است و همچنین در کتاب ابن ابی مقام هم وجود دارد. حضرت به امیرالمؤمنین فرمودند: «اُوصِیکَ اَنْ لایَشْهَدَ اَحَدٌ جِنازَتِی مِنْ هؤلاءِ الَّذینَ ظَلَمونِی وَ اَخَذوا حَقِّی فَاِنَّهُمْ عَدُوِّی وَ عَدُوُّ رَسولِ اللّهِ» علی جان! تو را وصیت می‌کنم که حتّی یکی از آن‌هایی که به من ظلم روا داشتند و حقّ من را غصب کردند، در تشیع جنازه من شرکت نکنند. این‌ها دشمن من و دشمن رسول خدا هستند. حضرت این قدر به صراحت بیان می‌کنند: « عَدُوِّی وَ عَدُوُّ رَسولِ اللّهِ».

چندبار به چند سبک حضرت مدام بیان کرده است. ما هم مخصوصاً چند مورد را می‌گوییم. می‌توانستیم یک مورد را بخوانیم، امّا می‌خواهیم بگوییم چقدر مهم است که حضرت بارها و بارها تاکید کرده، فکر نکنید بی‌بی دو عالم -نستجیر بالله- آن کنیزه الهی که اس و اساس مودّت و محبت است، کینه‌ای است؛ خیر، او می‌داند این‌ها عامل انحراف شده‌اند، می‌داند این‌ها با آمدن در تشیع جنازه می‌خواهند حقانیّت خودشان را تثبیت کنند.

کما اینکه خود اهل جماعت دارند که این مطلب را در کتاب الامامة و السیاسه «کیف کان بیعة علی ابن ابیطالب» بیان می‌کنند که وقتی آمدند اجازه خواستند، امیرالمؤمنین هم به حضرت فرمود که اجازه می‌دهی این‌ها دو سه بار خواستند بیایند. حضرت فرمود: «البیت بیتک و انا کنیزتک» این خانه، خانه توست و من هم کنیز تو هستم، هرچیزی که تو بگویی.

آمدند ولی فرمود: یک طوری باشد که من اصلاً نمی‌خواهم آن‌ها را ببینم. در پشت پرده نشستند. تازه پرده‌ای زدند و حضرت باز پشتش را کرد که نکند از سایه پرده این‌ها چهره حضرت را ببینند. یا چون حضرت دیگر نمی‌توانست بلند شود و وضع حضرت طوری بود که روزهای آخر در بستر بود، این کار را کرد. چون اوایل حضرت بیرون می‌رفت، امّا آخری‌ها اصلاً نمی‌توانست برود و در بستر افتاده بود.

سلام کردند. جواب سلام واجب است. حتّی انسان با آن کسی هم که خدای ناکرده قهر است؛ باید جواب سلامش را بدهد. فقط گفتند: جواب سلام را به مشروب‌خوار ندهید که عرض کردم ام الخبائث است. اگر بدانید کسی که مشروب می‌خورد، جواب سلامش را نباید داد. فرمودند: اگر کسی بداند که شخصی شرب خمر دارد، شرب الکل می‌کند، بعد با لبخند به آن شخص نگاه کند؛ با صورت و موهای پیشانی او را می‌کشانند و خوار وارد جهنم می‌کنند. چه کسی را؟ مشروب‌خوار را؟ نه! آن کسی که به روی مشروب‌خوار لبخند زده. روایتش را خواندیم که می‌فرمایند: با خواری موهای جلوی پیشانی‌اش را می‌گیرند و ملائکه عذاب الهی او را به سمت جهنّم می‌کشند. لذا این‌قدر بد است و جواب سلام آنان را نباید بدهی.

* نحوه جواب‌دادن به سلام در نماز

عرض کردیم که بیان شده اگر در نماز بودید و آمدند سلام کردند، باید جوابشان را بدهید. البته خوب است که وقتی وارد شدیم دیدیم کسی نماز می‌خواند، سلام نکنیم. امّا فرمودند: اگر سلام کردند، شما باید جواب سلام را به همان ترتیبی که کرده، بدهید. او گفت: سلام، تو هم بگو: سلام، دیگر سلام علیکم نباید بگویی. گفت: سلام علیکم، تو هم همان سلام علیکم را بگو و رحمه الله دیگر نباید بگویی. یعنی به همان اندازه که گفته، جوابش را بدهید. چون جواب سلام واجب است، آن هم وقتی ذکرت تمام شود. عرض کردم مثلاً می‌گویی: «اهدنا الصراط»، او می‌گوید: سلام، بگو: «اهدنا الصراط المستقیم»، این یک تکه را تکمیل کن و بعد بگو: سلام و بعد هم نمازت را ادامه بده.

امّا خانه بی‌بی دو عالم آمدند، سلام کردند، حضرت جواب سلامشان را نداد. مرکز رأفت و رحمت، جواب سلام نداد! بعد هم که گفت: من فقط می‌خواهم یک چیز را به شما یادآوری کنم، یادتان هست پدرم چه گفت؟ گفت: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی‏ فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی‏»، شنیدید یا نشنیدید؟ گفتند: بله. حضرت فرمودند: بدانید من بعد از هر نماز، شما را لعنت می‌کنم.

چون در باب نماز داریم که بعد از نماز، یک دعایتان حتماً دعای مستجاب شده است. لذا بعد از نماز حتماً دعا کنید. یکی از مواقع اجابت دعا است. حتّی روایت داریم: اگر کسی نماز بخواند و بعد، از پروردگار عالم چیزی نخواهد؛ ولو نمازش هم خیلی عالی باشد و حضور قلب هم داشته باشد، پروردگار عالم به ملائکةالله خطاب می‌کند: ملائکه! نمازش را برگردانید، او در نماز دروغ گفت: الله الصمد. پس بعد از نماز حتماً دعا کنید و چه خوب است که دعای ما «عجّل لولیّک الفرج» باشد. البته فقط یک دعا نکنید، دعاهای دیگر هم بکنید، امّا گفتند: حداقل یک دعا بکنید.

دعای حضرت زهرا(ع) بعد از هر نمازش، لعن و نفرین به این‌ها بود.

اتّفاقاً آن‌هایی که می‌گویند: بعد از نماز چرا تکبیر و مرگ بر آمریکا می‌گویید، این‌ها متوجّه نیستند، ما در حقیقت اقتدای به زهرای اطهر کردیم و داریم لعن به دشمنان دین می‌کنیم.

لذا حضرت فرمودند: «اُوصِیکَ اَنْ لایَشْهَدَ اَحَدٌ جِنازَتِی مِنْ هؤلاءِ الَّذینَ ظَلَمونِی وَ اَخَذوا حَقِّی فَاِنَّهُمْ عَدُوِّی وَ عَدُوُّ رَسولِ اللهِ وَ لا تَتْرُکْ اَنْ یُصَلِّیَ عَلَیَّ اَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لا مِنْ اَتْباعِهِمْ» این‌ها را که دشمن من و رسول هستند، خبر نکن که این‌ها برای نماز من بیایند و همچنین کسانی هم که از آن‌ها تبعیّت می‌کنند، نیایند.

«وَ ادْفِنِّی فِی الَّیْلِ اِذا هَدَأت الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الاَبْصارُ» موقعی که چشم‌ها آرام گرفتند و دیدگان به خواب رفتند، مرا دفن کن. معلوم می‌شود نیمه شب را می‌فرمایند، نه اوّل شب.

*وصیّتنامه مکتوب

یک وصیّت مکتوب هم دارند که خیلی عجیب است. وقتی حضرت را آمدند بلند کنند؛ دیدند در زیر بسترش یک نوشته‌ای است. باز کردند، دیدند دستخط مبارک بی‌بی‌دو عالم است. نوشته: «بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. هذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَةُ بِنْتُ رَسولِ اللهِ، اَوْصَتْ وَ هِیَ تَشْهَدُ اَنْ لا الهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لارَیْبَ فیها وَ اَنَّ اللهَ یَبْعَثُ مَنْ فُی الْقبورِ » به نام خداوند بخشنده و مهربان. این وصیّت‌نامه فاطمه دختر رسول خداست و در حالی وصیّت می‌کند که شهادت می‌دهد خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، بنده و پیامبر اوست و بهشت حقّ است و آتش جهنم حقّ است و همانا روز قیامت فراخواهد رسید و شکّی در آن نیست و خداوند مردگان را از قبر زنده کرده، وارد محشر می‌فرماید.

چه قبرها که به همراه شهرها از بین رفتند و بعد دو مرتبه بر روی آن کسانی را دفن کردند. چه بسا جاهایی که معلوم نیست قبلاً قبرستان بوده و خاک شدند و از بین رفتند. عاقبت خاک گل کوزه‌گران خواهیم شد. همه این‌ها برمی‌گردد، «خلق الخلائق بقدرته»، قادر متعال است. قادر بلد است چه کند، همه را برمی‌گرداند، غوغایی است، میلیاردها میلیارد، تریلیاردها انسان برمی‌گردند، از اوّل خلقت تا آن موقعی که قیامت شده است. با آن دمیدن سور، غوغا می‌شود و یک چیز عجیبی می‌شود. یک موقعی ظروف از هم پاشیده می‌شود. این خاک‌ها، یک مقداری‌اش جای دیگری است و همین‌طور به هم متّصل می‌شود. اصلاً در آن ساعات که ملائکه‌الله ناظر هستند، غوغایی می‌شود. بعد همه انسان‌ها مجدّد به همان حال اولیّه خود درمی‌آیند و این قدرت‌نمایی خداست.

بعد حضرت می‌فرمایند: «یا عَلِیُّ اَنَا فاطِمَةُ بَنتُ مُحَمَّدٍ(ص) زَوَّجْنَی اللهُ مَنْکَ لأکونَ لَکَ فِی الدُّنیا وَ الاخِرةِ، اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیْرِی، حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُکَ اللّهَ و اقْرَءُ عَلی وُلْدِی السَّلامَ اِلی یَومِ الْقِیامَةِ»، ای علی! من فاطمه، دختر محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هستم. خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو از دیگران بر من سزاوارتری. حنوط و غسل و کفن کردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن کن و به هیچ کس اطّلاع نده. تو را به خدا می‌سپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت، سلام و درود می‌فرستم.

علّامه امینی اثبات کرده که فقط سادات، فرزندان بی‌بی‌دو عالم نیستند. لذا مادر، برای من و شما هم سلام فرستاده است! می‌داند من و شما عزادار او هستیم. همان‌گونه که حضرت صادق القول و الفعل فرمود: «فَقَدْ وَ اللَّهِ شَرَکُونَا فِی الْمُصِیبَةِ بِطُولِ الْحُزْنِ وَ الْحَسْرَة». گاهی بعضی‌ها سه دهه، فاطمیّه می‌گیرند. یک عدّه اعتراض می‌کنند و می‌گویند: فقط دو سه روز بگیرید و مردم را اذیّت نکنید. امّا آن کسی که در حال دیگری است، می‌گوید: از آن موقعی که پهلوی مادرم شکسته و سیلی به گوش او زدند، همه عزادار هستند.

مسلمانان! چرا شب دفن شد صدیقه کبری / چرا گم شد نشان قبر آن انسیة الحوراء

هنوز از رحلت ختــم رسل نگذشته ایّامی / نگــین خاتم پیامبران بشکست واویلا

«السّلام علیک یا فاطمة، یا بنت محمّد(علیها الصّلوة و السّلام)»

منبع: فارس

همه چیز در خصوص یک قطعنامه‌ی «احمقانه»

حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:

همه چیز در خصوص یک قطعنامه‌ی «احمقانه»

در ، انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم غیردموکراتیک تلقی شده و به چند نمونه دیگر از قوانین جاری کشور نیز به اصطلاح اعتراض شده است!

به گزارش فرهنگ نیوز ، قطعنامه یاد شده در یک کلام از ایران‌ اسلامی و مردم این مرز و بوم دعوت می‌کند که از اسلام، انقلاب، استقلال، آزادی، حاکمیت ملی و همه داشته‌های دیگر خود دست بکشند و به یکی از مستعمرات قرون وسطایی آمریکا و متحدان اروپایی آن تبدیل شوند! آیا از به اصطلاح قطعنامه مورد اشاره برداشت دیگری می‌توان داشت؟! پاسخ این سوال به یقین منفی است! اما، پرسش بعدی آن است که اتحادیه اروپا این قطعنامه خنده‌دار و احمقانه را با چه انگیزه‌ای تهیه و تدوین و تصویب کرده است؟!
۱- قطعنامه‌ای که روز پنج‌شنبه هفته گذشته با عنوان راهبرد اتحادیه‌اروپا درباره ایران به تصویب پارلمان این اتحادیه رسید به اندازه‌ای خیال‌پردازانه است که تصویب آن از سوی کشورهای اروپایی، آنهم در حالی که ضعیف‌ترین دوران حیات خود را تجربه می‌کنند، فقط با واژه‌هایی نظیر «خنده‌دار» و «احمقانه» قابل تفسیر است.

در این به اصطلاح قطعنامه، آرزوهای بر باد رفته آمریکا و متحدانش که طی ۳۵ سال گذشته بارها زیرپای مردم این مرز و بوم لگدمال شده است، در هفت صفحه تهیه و تدوین و اجرای آن از ایران اسلامی خواسته شده است!... ایران باید توافقنامه ژنو را بی‌کم و کاست اجرا کند!... عوامل زندانی فتنه ۸۸ را آزاد کند!... به حصر سران فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ پایان بدهد!... ممنوعیت همجنس‌بازی را لغو کند و به همجنس‌بازان اجازه رابطه جنسی آزادانه بدهد!... هر یک از نمایندگان یا هیئت‌های پارلمانی اتحادیه اروپا که به ایران سفر می‌کنند اجازه ملاقات با محکومان امنیتی را داشته باشند!... دفتر نمایندگی اتحادیه‌اروپا در ایران تأسیس شود تا بر مسائل سیاسی و اجتماعی کشور نظارت مستقیم داشته باشد!... انجمن صنفی روزنامه‌نگاران که منحل اعلام شده بازگشایی شود!... به آنچه از نظر اتحادیه اروپا نقض حقوق‌بشر تلقی می‌شود خاتمه بدهد!... به احمد شهید گزارشگر ویژه کمیسیون حقوق‌بشر سازمان ملل متحد اجازه ورود به ایران داده شود و بتواند آزادانه با مجرمان و هرکس دیگری که می‌خواهد ملاقات کند! و...

در قطعنامه اتحادیه اروپا، انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم غیردموکراتیک تلقی شده و به چند نمونه دیگر از قوانین جاری کشور نیز به اصطلاح اعتراض شده است!

همانگونه که ملاحظه می‌شود، قطعنامه یاد شده در یک کلام از ایران‌ اسلامی و مردم این مرز و بوم دعوت می‌کند که از اسلام، انقلاب، استقلال، آزادی، حاکمیت ملی و همه داشته‌های دیگر خود دست بکشند و به یکی از مستعمرات قرون وسطایی آمریکا و متحدان اروپایی آن تبدیل شوند! آیا از به اصطلاح قطعنامه مورد اشاره برداشت دیگری می‌توان داشت؟! پاسخ این سوال به یقین منفی است! اما، پرسش بعدی آن است که اتحادیه اروپا این قطعنامه خنده‌دار و احمقانه را با چه انگیزه‌ای تهیه و تدوین و تصویب کرده است؟! آمریکا و متحدان اروپایی آن طی سی و چند سال گذشته همه توان خود را برای مقابله با اسلام و انقلاب و جمهوری اسلامی ایران به‌میدان آورده و به اعتراف صریح خود، نه تنها طرفی نبسته‌اند، بلکه نتیجه معکوس گرفته‌اند، تا آنجا که به قول هفته‌نامه آمریکایی «ویکلی استاندارد» روسای‌جمهور آمریکا از جیمی‌کارتر تا اوباما در یک نقطه با امام‌خمینی به اشتراک نظر رسیده‌اند و آن، این که «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» و به گزارش نتانیاهو در کمیسیون خارجی سنای آمریکا «ایران ‌خمینی و خامنه‌ای از تنگه خیبر در عربستان تا تنگه جبل‌الطارق در مراکش، دگرگونی و تحول عظیمی ایجاد کرده است. این ارتعاش که به زلزله شبیه است، دولت‌های همپیمان ما در منطقه را یکی پس از دیگری متلاشی کرده است... کسانی که خطر(!) ایران را نادیده می‌گیرند، سر خود را در شن فرو کرده‌اند» و به‌گفته «جرج فریدمن» رئیس اندیشکده راهبردی «استراتفور»؛ «مشکل‌ما - آمریکا - با ایران، برنامه هسته‌ای این کشور نیست، مسئله اصلی آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون رابطه با آمریکا بلکه در حال تخاصم و چالش با آمریکا می‌توان بزرگترین قدرت نظامی، تکنولوژیک و علمی منطقه بود. همین الگو، بهار عربی - بخوانید انقلاب‌های اسلامی - در جهان عرب را پدید آورده است» و...

اگرچه گفته‌اند - و حکیمانه نیز هست - «بهتر آن باشد که سّر دلبران - گفته آید در حدیث دیگران» و الفضل ما شهدت به الاعداء «فضل آن است که دشمنان نیز به آن اعتراف کرده و شهادت دهند» ولی فقط یک نیم‌نگاه به راهی که تاکنون پیموده‌ایم و مقایسه میان نقطه آغاز و نقطه‌ای که امروز در آن ایستاده‌ایم نیز می‌تواند به وضوح از حرکت پرشتاب ایران ‌اسلامی روی قوس صعودی منحنی قدرت و تضعیف تدریجی قدرت حریف حکایت کند که این، خود حدیث مفصل دیگری است و بارها به آن پرداخته‌ایم.

۲- واقعیات یاد شده، به یقین از نگاه آمریکا و اتحادیه اروپا پنهان نبوده و نیست. بنابراین باید در پی پاسخی برای این پرسش بود که وقتی آمریکا و متحدانش در اوج قدرت گذشته خود توان تحمیل خواسته‌های خویش به ایران اسلامی را نداشته‌اند، امروز با صدور قطعنامه احمقانه مورد اشاره چه اهدافی را دنبال می‌کنند؟! پاسخ به این پرسش را می‌توان در چند عرصه زیر جستجو کرد.

الف: در متن قطعنامه اتحادیه اروپا به نکته‌ای اشاره شده و روی آن تاکید ورزیده‌اند که می‌تواند یکی از اهداف مورد نظر قطعنامه را بازگو کند. بخوانید؛
«تنها در صورت پایبندی کامل ایران به تعهدات خود در اجرای کامل توافقنامه برنامه اقدام مشترک - بخش عملیاتی توافقنامه ژنو - امکان بهبود روابط سازنده این اتحادیه با ایران امکان‌پذیر خواهد بود»!

یعنی تن دادن جمهوری اسلامی به اجرای «توافقنامه ژنو» موضوع و هدف اصلی از صدور قطعنامه یاد شده است و بقیه بندهای ۲۳گانه قطعنامه، فقط به فقط برای وادار کردن ایران به اجرای توافقنامه ژنو طراحی شده است!

این توافقنامه که پیش از این در نقد آن نوشته‌های مستند و مفصلی داشته‌ایم و امروزه، حریف در اجرای آن دست کشیدن ایران از همه دستاوردهای انقلاب اسلامی را می‌بیند، همان توافقنامه‌ای است که برادران عزیز - اما کم‌توجه ما - از آن با عنوان بزرگترین توافق قرن! یاد می‌کردند و مخالفان آن - مخصوصا کیهان - را به همسویی‌ با اسرائیل متهم می‌ساختند. همان توافقنامه‌ای که رئیس‌جمهور محترم، آن را تسلیم قدرت‌های بزرگ جهان در مقابل ایران توصیف می‌کردند! و...

ب: آمریکایی‌ها - اندیشکده آمریکن اینترپرایز - از رهبر معظم انقلاب با عنوان یک «ابرحریف- SUPER OPPONANT» یاد می‌کنند که «نقشه‌راه غرب را می‌داند و در میان مردم خود از اعتماد آمیخته به اعتقاد برخوردار است». حضرت آقا در صدور اجازه مذاکره هسته‌ای با آمریکا علی‌رغم آن که تاکید کردند «نسبت به آن خوشبین نیستم»، آمریکا را به میدان آزمون صداقت کشاندند و این عرصه آزمایش برای دیرباورترین‌ها نیز کمترین تردیدی باقی نگذاشت که «آمریکا قابل اعتماد نیست» و در حالی ادعای «رفاقت با قافله» را دارد که از سوی دیگر «شریک راهزنان» - بخوانید خود راهزن - است. آشکار شدن چند‌باره - و این دفعه با وضوح بیشتر - این واقعیت، از یکسو، کسانی را که در نزدیکی و اعتماد به آمریکا خواب گشایش اقتصادی می‌دیدند، از خواب بیدار کرد و از سوی دیگر برای کسانی که خود را به خواب همراهی با شیطان بزرگ زده بودند، آبرویی باقی نگذاشت. درپی این دستاورد بزرگ بود که نگاه آمیخته به باور عمیق مردم و مسئولان از بیرون به توانایی‌ها و ظرفیت‌های درونی بازگشت و اصلی‌ترین زمینه لازم و ضروری برای «اقتصاد مقاومتی» فراهم شد. اعلام سیاست‌های راهبردی اقتصاد مقاومتی از سوی رهبر معظم انقلاب که می‌رود تا علاوه بر گشایش و شکوفایی اقتصادی، آخرین حربه باقیمانده یعنی تحریم‌های اقتصادی را نیز از چنگ حریف بیرون آورد، به طور طبیعی، دشمن را سراسیمه کرده و در مقابل این تک ‌حکیمانه و مقتدرانه حضرت آقا، به پاتک خنده‌دار و احمقانه قطعنامه یاد شده روی آورده است.

ج: دشمن امیدوار بود شماری از عوامل فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ که متأسفانه و علی‌رغم هشدارهای دلسوزانه در برخی از مراکز تصمیم‌ساز و سیاست‌پرداز نفوذ کرده‌اند، زمینه‌های بازگشت دیگر عوامل فتنه را به‌صحنه فراهم کنند. ولی بصیرت مثال‌زدنی مردم که برگرفته از روشنگری‌های رهبر معظم انقلاب است، از یکسو و خرابکاری‌های آشکار عوامل نفوذی فتنه ۸۸ از سوی دیگر، این آرزوی مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس را نه فقط برباد داد، بلکه برای نسل‌های تازه به میدان آمده انقلاب نیز از چهره واقعی آنها پرده برداشت.

حمایت برجسته دشمنان بیرونی از سران و عوامل وطن‌فروش فتنه ۸۸ که در قطعنامه اتحادیه اروپا به گونه‌ای پررنگ آمده است می‌تواند از جمله اهداف اتحادیه یاد شده باشد.

۳- این نکته نیز گفتنی است طی چندماه اخیر، برخی از عوامل نفوذی فتنه ۸۸ از طریق روزنامه‌های زنجیره‌ای و سایت‌های داخلی و خارجی و یا در مصاحبه با رسانه‌های بیگانه اصرار داشتند که نزدیکی با آمریکا را، کلید حل مشکلات اقتصادی کشور معرفی کنند و در حالی که شماری از مسئولان محترم هر از چندگاه، برخوردهای خصمانه آمریکا و متحدانش را به چالش - البته نه چندان جدی- می‌کشاندند، طیف نفوذی یاد شده برای اثبات - به زعم خویش - دستاوردهای نزدیکی با آمریکا! خود را به آب‌و آتش می‌زدند. مثلا؛ اظهارات خصمانه وندی شرمن علیه مردم ایران را نادیده می‌گرفتند و در همان حال به سخنان وی استناد می‌کردند که گفته بود «با تیم مذاکره‌کننده آنقدر نزدیک و صمیمی هستیم که یکدیگر را با نام کوچک خطاب می‌کنیم»!
قطعنامه اتحادیه اروپا، این ترفند عوامل نفوذی فتنه را که متأسفانه هنوز در دولت محترم حضوری - ولو حاشیه‌ای اما، با دسترسی به متن - دارند، نخ‌نما کرد.

۴- و بالاخره ادعای اتحادیه اروپا درباره غیردموکراتیک بودن انتخاب آقای دکتر روحانی به ریاست‌جمهوری! می‌تواند عبرت‌انگیز باشد.