صالحین عمار مبارکه/
رمز توفیقات مقام معظم رهبری چه بود؟
رهبر معظم انقلاب در خاطره ای از مرحوم والد خویش بیان کردهاند:
بنده اگر در زندگی خود در هر زمینهای توفیقاتی داشتهام، وقتی محاسبه میکنم، به نظرم میرسد که این توفیقات باید از یک کار نیکی که من به یکی از والدینم کردهام، باشد.رهبر معظم انقلاب در خاطره ای از مرحوم والد خویش بیان کردهاند:
بنده اگر در زندگی خود در هر زمینهای توفیقاتی داشتهام، وقتی محاسبه میکنم، به نظرم میرسد که این توفیقات باید از یک کار نیکی که من به یکی از والدینم کردهام، باشد.
مرحوم پدرم در سن پیری، ... به بیماری آب چشم، که چشم انسان نابینا میشود، دچار شد. بنده آن وقت در قم بودم ؛ من به مشهد آمدم ... در آن زمان مطلقاً نمیدید و باید دستشان را میگرفتیم و راه می بردیم؛ لذا برای من غصه درست شده بود اگر پدرم را رها میکردم و به قم میآمدم، ایشان مجبور بود گوشه ای در خانه بنشیند و قادر به مطالعه و معاشرت و هیچ کاری نبود و این برای من، خیلی سخت بود؛ ایشان با من هم یک انس به خصوصی داشت؛ با برادرهای دیگر این قدر انس نداشت با من دکتر میرفت و برایش آسان نبود که با دیگران به دکتر برود؛ بنده وقتی نزد ایشان بودم، برایشان کتاب میخواندم و با هم بحث علمی میکردیم، از این رو با من مأنوس بود، برادرهای دیگر این فرصت را نداشتند و یا نمیشد.
به هر حال، من احساس کردم که اگر ایشان را در مشهد تنها رها کنم و خودم برگردم و به قم بروم، ایشان به یک موجود معطل و از کار افتاده تبدیل میشود، و این مسئله برای ایشان بسیار سخت بود؛ برای من هم خیلی ناگوار بود؛ از طرف دیگر، اگر میخواستم ایشان را همراهی کنم و از قم دست بردارم، این هم برای من غیر قابل تحمل بود؛ زیرا که با قم انس گرفته بودم و تصمیم گرفته بودم تا آخر عمر در قم بمانم و از قم خارج نشوم.
اساتیدی که من از آن زمان داشتم – به خصوص بعضی از آنها – اصرار داشتند که من از قم نروم میگفتند اگر تو در قم بمانی، ممکن است که برای آینده مفید باشی خود من هم خیلی دلبسته بودم که در قم بمانم بر سر یک دو راهی گیر کرده بودم این مسئله در اوقاتی بود که ما برای معالجه ایشان به تهران آمده بودیم؛ روزهای سختی را من در حال تردید گذراندم.
یک روز خیلی ناراحت بودم و شدیداً در حال تردید و نگرانی و اضطراب به سر میبردم ، به سراغ یکی از دوستانم که در همین چهارراه حسن آباد تهران منزلی داشت، رفتم؛ مرد اهل معنا و آدم با معرفتی بود؛ به منزل ایشان رفتم و قضیه را گفتم؛ گفتم : من دنیا و آخرتم را در قم میبینم و اگر اهل دنیا باشم، دنیای من در قم است، اگر اهل آخرت هم باشم، آخرت من در قم است؛ دنیا و آخرت من در قم است؛ من باید از دنیا و آخرتم بگذرم که با پدرم بروم و در مشهد بمانم.
یک تأمل مختصری کرد و گفت: «شما بیا یک کاری بکن و برای خدا از قم دست بکش و برو در مشهد بمان؛ خدا دنیا و آخرت تو را میتواند از قم به مشهد منتقل کند.»
من یک تأملی کردم و دیدم عجب حرفی است، انسان میتواند با خدا معامله کند؛
تصمیم گرفتم، دلم باز شد و ناگهان از این رو به آن رو شدم؛ و با حال بشّاش و آسودگی به منزل آمدم. والدین من دیده بودند که من چند روزی است ناراحتم، تعجب کردند که من بشّاشم؛ گفتم: «بله من تصمیم گرفتم که به مشهد بیایم.» آنها هم اول باورشان نمیشد، از بس این تصمیم را امر بعیدی میدانستند که من از قم دست بکشم؛ به مشهد رفتم و خدای متعال توفیقات زیادی به ما داد. به هر حال، به دنبال کار و وظیفه خود رفتم اگر بنده در زندگی توفیقی داشتم، اعتقادم این است که ناشی از همان برّی است که به پدر، بلکه به پدر و مادرم انجام دادهام؛ این قضیه را گفتم برای اینکه شما توجه بکنید که مسئله چقدر در پیشگاه پروردگار مهم است.
[جزوه درس اخلاق، انتشارات نمایندگی ولی فقیه در سپاه ـ چاپ خرداد، سال 1371 با اندکی تلخیص]
پاسخ امام در برابر محاصره ی اقتصادی آمریکا: «ما روزه می گیریم» / کمر آمریکا شکست
عزیزان! اگر همه ی این وعده هایی که به ما داده اند، چندین میلیون برابر هم بکنند، مگر ما را در زندگی مادی از شاه معدوم بالاتر خواهد برد. و دیدیم که هر چه سرمایه اش بیشتر شد، فساد و جنایتش بیشتر شد و اما ما زندگی آزاد و زندگی سرافراز انقلابی را که به دست آورده ایم، نه تنها در مقابل زندگی شاه گونه نخواهیم داد، بلکه اگر آن را میلیون ها برابر هم بکنند، برایش ذره ای ارزش قائل نیستیم.
من این جمله ی تاریخی امام، در برابر محاصره ی اقتصادی آمریکا را به شما یادآوری می کنم، و بعد به جمله ایی که لازم است در این زمان به آن بپردازیم. وقتی آمریکا اعلام قطع رابطه و محاصره ی اقتصادی کرد، به علت اینکه ما در رژیم منفور و معدوم عادت کرده بودیم به داشتن ماشین لوکس و داشتن زندگی شاهانه، منتظر بود که فلج بشویم. امام، جالب ترین و عمیق ترین جمله را در رابطه با برخورد ما با این مسئله بیان کردند که آمریکا با شنیدن این جمله کمرش شکست. زیرا که امام نگفت ما هرجور باشد ماشین آخرین سیستم به دست می آوریم. آن جمله این بود که امام گفت: «ما روزه می گیریم».
این جمله بود که کمر آمریکا و هم فکرانش را در صحنه ی مبارزه حق و باطل لرزاند و شکست. امروز این جمله ها و این حرکت ها انحرافی است که گفته شود ما از آمریکا اسلحه می گیریم تا با آمریکا بجنگیم. یعنی چه؟
ما به خودمان متکی خواهیم شد و از خودمان مایه خواهیم گذاشت. ما با داشتن امامی چون حسین(ع) که وقتی دید برای پیروزی حق باید از خون و همسر و فرزند و شیرخوار و خانواده بگذرد، از آنها گذشت، در صورتی که اگر گوشه چشمی به یزید نشان می داد از تمام این ها برخوردار بود. پس با داشتن چنین امامی، و با تبعیت از چنین مکتبی که زندگی را داشتن عقیده و پیکار در راه آن معرفی کرده، راه ما در آینده اتکای به خود است، ولو در جنگ.
اگر آمریکا و همفکرانش به ما بگویند، سازش کنید تا گندم به شما بدهیم، ما یک نان را ۳۶ میلیون نفری خواهیم خورد ولی زیر بار این ذلت نخواهیم رفت.
حرکت ما برای پیروزی در این جنگ به یاری خدا چنین است که از نظر تجهیزات تا آن آخرین گلوله ی پیشرفته ای را که بتوانیم بدون وابستگی و سرسپردگی و بدون کوچکترین تمایلی به ظالم به دست بیاوریم، آن را بر سرشان فرو خواهیم ریخت.
ما از این جنگ حداکثر بهره برداری انقلابی را خواهیم کرد. بین خودمان صفا و صمیمیت و ارتباط را هر چه بیشتر، زیاد خواهیم کرد. ما فرصتی پیدا کرده ایم که ثروتمان را عادلانه بین خودمان تقسیم کنیم. ما فرصتی پیدا کرده ایم که هر چه نان داریم، و هرچه نفت داریم، و هر چه شکر داریم همه با هم بخوریم ولو اگر لازم شد کم بخوریم، ما دست گدایی به سوی این کفار هرگز دراز نخواهیم کرد.
« وَلاَ تَرْکَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ » (هود؛ ۱۱۳)
*رجا نیوز
به گزارش فرهنگ نیوز ، سید اسدالله لاجوردی یکی از استوارترین مبارزان انقلاب اسلامی چه قبل و چه بعد از پیروی انقلاب اسلامی بود که با توجه به تجارب مختلف وی در آشنایی با تفکرات گروهکهای معاند و ضدانقلاب و همچنین بینش کامل و وسیع عقیدتی وی، پس از انقلاب به عنوان دادستان عمومی و انقلاب تهران منصوب شد.
اما اقدامات قاطع وی در برخورد با معاندان بهویژه اعضای منافقین و همچنین برخی فشارها از سوی مسئولان وقت، منجر به کوچ لاجوردی از دادستان انقلاب شد. شهادت لاجوردی در اولین روز شهریور ۷۷ باعث شد لاجوردی حقایق ناگفته فراوانی را تا ابد در سینه خود نگه دارد و از سوی دیگر، بیآنکه پاسخی بدهد به آنانکه در سالهای متمادی همصدا با منافقین و بیگانگان او را مورد هجوم قرار دهد، رخت سرخ شهادت را پوشید تا شاید همقطارانش مظلومیت او را بازگو کنند که انصافاً تاکنون لاجوردی را آنگونه که باید و شاید مردم نشناختهاند.
کسانی
که امروز از بیتالمال غارتگری می کنند باید این چیزها را یاد بگیرند.
چنین فرد عادل، عدالت دوست و عدالت محور مورد خصم دشمنان و منافقین قرار می
گیرد که در نهایت برای عزلش تلاش میکردند. لاجوردی اهل پاسخگویی به این
هجمهها نبود در یک مقطعی که برخیها شروع به تخریب وی کردند لاجوردی در
وصیتنامه خود بدون اینکه نامی از کسی ببرد منافق صفتها را معرفی کرد،
کسانی بودند که به اوین میآمدند تا از منافقین اعتراف بگیرند اما بعد
خودشان در صف کسانی قرار گرفتند که گروه تشکیل داده پیش امام رفتند و علیه
لاجوردی صحنه سازی کردند.
در یک مقطعی از بس به امام در مورد
لاجوردی بدگویی کرده و به ایشان فشار آورند، امام خمینی (ره) از طریق مرحوم
حاج سید احمد آقا از لاجوردی خواستند در یک جلسه شرکت کنند. لاجوردی می
گفت در همان اتاق معروف بیت امام کنار در نشستم. کمرم به خاطر آثار شکنجه و
سوز سرما به شدت ناراحت بود اما تحمل کردم؛ امام به همین آقایون معمم حاضر
در جلسه فرمودند که حرفهایتان را بزنید و آنها هم هریک شروع به بیان
مطالب غیرواقع علیه مدیریت و رفتار با منافقین زندانی مطرح کردند و تا
آخرین نفر حرف هایشان را زدند.
لاجوردی میگفت هرچه حرفها و
گزارشهای این آقایون بیشتر میشد ابروهای امام بیشتر در هم فرو میرفت و
چین و چروک چهرهشان بیشتر میشد. امام از این گزارشها خیلی غضبناک شده
بودند که بعد از اتمام گزارش آخرین نفر حضرت امام (ره) روی به بنده کردند و
فرمودند «تو چی میگی؟» که من شروع به جواب دادن تمام این ادعاها کردم،
یکی از آنها که کنارم نشسته بود در اثر پاسخهای من به این گزارشها چنان
به خود میلرزید که آرنج او به پهلوی آسیبدیده من برخورد می کرد.
حین
ارائه گزارش دیدم که چهره برافروخته امام باز می شد و رفته رفته چهرهشان
باز و ایشان خوشحال شدند وقتی هم که صحبتهایم تمام شد امام خطاب به بنده
گفتند که «آقای لاجوردی مسائل این جلسه بین من، شما و خدا تا روز قیامت به
امانت بماند» و بعد پشت به جمع از اتاق خارج شدند.... جالب است که بعد از
این جلسه هم شهید لاجوردی به دلیل ارادت قلبی و اعتقادی که به حضرت امام
داشت و در همه حال خودش را مقید به ولایتپذیری از ایشان میدانست با عنایت
به این کلام حضرت امام که به ایشان فرموده بودند مسائل این جلسه امانت
میان ما تا روز قیامت، لذا علیرغم پرسشهای فراوان و اصرارهای زیاد دوستان
باز مرد پولادین زندانهای رژیم طاغوت حاضر نشد حتی به نزدیکترین دوستانش
از صحبتهای مطرح شده در این دیدار و حتی از حاضرین در این جلسه صحبتی به
میان آورد. لاجوردی تا زمان نائل آمدن به فیض شهادت یک قدم هم از خط امامت و
ولایت عدول نکرد.
* عبارت جلاد زندانها چه زمانی و توسط چه کسانی به لاجوردی منتصب شد؟ آیا خواص هم دخیل بودند؟
جولایی:
بله خواص هم بودند، از خود منافقین شروع شد و برخی هم در داخل گسترش
دادند، یکسری که وسیله میخواستند تا بیشتر اعتراف بگیرند همانها تبدیل به
گروه مخالف لاجوردی شدند و به امام گزارش میدادند که او شکنجهگر است. در
یک مقطعی از دوره دادستانی لاجوردی مادر یک زندانی در دیدار با شهید بهشتی
رئیس و معمار دستگاه قضاییمدعی شد ناخن انگشتان دست فرزندش را شنکنجهگران
زندان اوین کشیده اند و او در ملاقات از پشت شیشه انگشتانش را به مادرش
نشان داده است در تماس شهید بهشتی با لاجوردی مشخص شد چنین چیزی صحت ندارد.
اما
شهید بهشتی برای روشن شدن ابعاد قضیه دستور تشکیل جلسه ای را با حضور آن
زن و پسرش را داد. لاجوردی محیطی را فراهم کرد که همه در آن حضور داشتند و
این درحالی بود که آن زندانی خودش خبر نداشت که موضوع چیست. شهید بهشتی در
آن جلسه به آن زن گفت حرفهایت را تکرار کن و او هم حرفهای قبلی را بازگو
کرد.
پس از آن به پسر آن زن گفت انگشتهایی که ناخنهایش را
کشیدهاند نشان بده و آن زندانی از همه جا بیخبر هم دستهای سالمش را نشان
داد. این اتفاقها طبیعی است؛ معاویه و عمر چرا با علی مخالف بودند، مگر
زهرا سلاماللهعلیها با آنها چه کرده بود که آنگونه به شهادت رسید. اینها
به گونهای تکرار تاریخ است.
ما هر هفته به جلسه حزب جمهوری اسلامی
میرفتیم و من از شاخه مهندسین در جلسه شرکت میکردم، یکشنبه قبل از
انفجار، شهید اسلامی در جلسه به شهید بهشتی گفت آقای دکتر، آقای قدوسی خیلی
سختگیری میکند پول و بودجه نمیدهد. شهید قدوسی که شخصیت بسیار آرامی
داشتند گفت جولایی جواب شما را می دهد من هم گفتم پولی نداریم که بخواهیم
یا نخواهیم بدهیم، پول باید باشد که ما در اختیار شما قرار بدهیم. آقای
قدوسی هم هیچ گاه ممانعتی برای پرداخت پول نمی کند، یک رقم مختصری اول ماه
در قالب یک چک دو میلیون تومانی دریافت می کند تا برای دادستانی هزینه کند.
همان اول هم گفته بود این همان بیتالمالی است که علی(ع) به برادرش عقیل
نداد؛ حواستان را جمع کنید.
به گزارش شاخص، روابط عمومی کل سپاه در اطلاعیهای اعلام کرد: یک فروند هواپیمای جاسوسی بدون سرنشین رژیم صهیونیستی پس از رهگیری توسط پدافند نیروی هوافضای سپاه مورد اصابت موشک قرار گرفت و سرنگون شد.
براساس این اطلاعیه هواپیمای منهدم شده از نوع پنهانکار و رادار گریز بوده و قصد نفوذ به حریم منطقه هستهای نطنز را داشت که با هوشیاری و اقدام به موقع شبکه پدافندی، قبل از ورود به منطقه مورد اصابت موشک زمین به هوا قرار گرفت.
این اطلاعیه افزوده است: این اقدام شیطنتآمیز باردیگر خوی ماجراجویی رژیم صهیونیستی را آشکارتر و برگ سیاه دیگری به پرونده سراسر جنایت و خباثت این رژیم جعلی و جنگ طلب افزود.
در
این اطلاعیه همچنین تاکید شده است: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کنار
سایر نیروهای مسلح جمهوری اسلامی برای دفاع از ملت شریف و سرزمین اسلامی
ایران از آمادگی همه جانبه و قاطع برخوردار بوده و حق هر گونه واکنش و
مقابله به مثل را برای خود محفوظ می داند.